عبارات اصطلاحی مربوط به Think (فکر کردن) در زبان انگلیسی
در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Think ” به معنی “فکر” و “فکر کردن” استفاده شده است که از لحاظ گرامری دارای ۲ نقش فعل و اسم می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت های انگلیسی به صورت زیر آمده است:
Think:
اندیشیدن ، فکر کردن ، خیال کردن ، گمان کردن، فکر، اندیشه
Think: /θɪŋk/
■ verb (past and past participle thought) think; 3rd person present: thinks; past tense: thought; past participle: thought; gerund or present participle: thinking
have a particular opinion, belief, or idea about someone or something.
use one’s mind actively to form connected ideas about someone or something. ▶have a particular mental attitude. ▶(think of/about) take into account or consideration. ▶(think of/about) consider the possibility or advantages of. ▶(think of) call to mind.
(think of) have a specified opinion of.
■ noun informal an act of thinking.
have a particular opinion, belief, or idea about someone or something.
use one’s mind actively to form connected ideas about someone or something. ▶have a particular mental attitude. ▶(think of/about) take into account or consideration. ▶(think of/about) consider the possibility or advantages of. ▶(think of) call to mind.
(think of) have a specified opinion of.
■ noun informal an act of thinking.
Source: Oxford
واژه “Think” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Think” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:
| اندیشیدن ، فکر کردن ، خیال کردن ، گمان کردن – فکر ، اندیشه | Think |
| افراد هوشمند به یک روش مشابه فکر می کنند،GMTA (در اینترنت) | Great Minds think Alike |
| به نظر من، من فکر می کنم … ، برای من چنین به نظر می آید | I think |
| من فکر نمی کنم، من این گونه فکر نمی کنم | I think not |
| من فکر می کنم پس هستم، از آنجا که من می توانم تعقل و تفکر کنم پس من وجود دارم (نقل قولی از دکارت فیلسوف فرانسوی) | I think therefore I am |
| فکر کردن به شما، شما در ذهن من هستید، من به شما فکر می کنم، TOY (اصطلاح چتی در اینترنتی) | Thinking Of You |
| سرخ شدن به خاطر فکر کردن، خجالت کشیدن به دلیل فکر کردن | blush to think |
| دوبار فکر نکردن، مکث نکردن برای فکر کردن، واکنش نشان ندادن قبل از هر انجام هر کاری | did not think twice |
| آیا شما این چنین فکر می کنید؟ آیا شما چنین اعتقادی دارید ؟ آیا نظر شما این است؟ | do you think so? |
| فقط فکر کن، توقف کنید و برای یک لحظه فکر کنید، روی چیزی فکر کردن، بیرون رفتن و یاد گرفتن | just think |
| هرگز فکر نکردن، هرگز وارد ذهن نشدن، هرگز در نظر نگرفتن | never thought |
| فکر کردن به چیزی ، غذای فکر | something to think about |
| این نظر شماست، انگار نظر من مخالف آن چیزی است که شما فکر می کنید. | that’s what you think |
| با صدای بلند فکر کردن، انعکاس با صدای بلند آنچه که شما به آن فکر می کنید. | think aloud |
| قبل از عمل فکر کردن، قبل از انجام هر کاری ابتدا به آن فکر کنید | think before you act |
| بهتر فکر کردن، خوب فکر کردن به چیزی بدون توجه به چیزی، دوباره فکر کردن، نظر عوض شدن | think better of |
| سیاه فکر کردن، منفی فکر کردن، بدبینانه فکر کردن | think black thoughts |
| سازنده فکر کردن، فکر کردن به طریقی که مفید است، سعی کردن برای رسیدن به ایده های جدید و بهتر | think constructively |
| برای خود فکر کردن، به خود فکر کردن ، چیزی را کشف کردن، قطعات یک پازل را کنار هم قرار دادن. | think for oneself |
| جهانی فکر کن و محلی اقدام کن، در مورد نگرانی های زیست محیطی جهانی فکر کنید و سعی کنید آنها را در جایی که زندگی می کنید بهبود ببخشید (شعار سیاسی) | think globally act locally |
| به خوبی و سختی فکر کردن، با تلاش بزرگ فکر کردن | think hard |
| به شدت به چیزی فکر کردن، در مورد کسی به خوبی فکر کردن | think highly of |
| فکر کردن به نخو خاصی، به شیوه ای خاص فکر کردن | think in terms of |
| فکر کردن در مورد موضوعی خاص، مسائل مشخصی را با هم مقایسه کردن | think it over |
| افتخار کردن بیش از حد به انجام دادن کاری خاص، کسی خود را “بالای” انجام کاری در نظر بگیرید. | think it scorn to do |
| فکر کردن کم به چیزی، به بدی به چیزی فکر کردن –دیدگاه بدی داشتن درباره چیزی | think little of |
| زیادی به چیزی فکر کردن، ارزش دادن به چیزی، چیزی را در نظر گرفتن | think much of |
| بی خیال بودن به چیزی، بی اعتنایی کردن به چیزی، اهمیت ندادن به چیزی | think nothing of |
| در فکر چیزی بودن، در نظر گرفتن، تعقل کردن در مورد چیزی، فکر کردن در مورد چیزی، به یاد آوردن | think of |
| فکر میکنی یه نقره ای هستی؟ کسی در مورد ارزش و اعتبار خود زیاده روی کند بر اهمیت خود را، به شیوه ای مغرورانه کار کردن، به خود بالیدن | think one’s penny silver |
| به طور گسترده ای در مورد چیزی فکر کردن، تصمیم گیری پس از تفکر | think out |
| موضوعی خاص را انعکاس دادن، فکر کردن روی موضوعی خاص | think over |
| نظر بدی در مورد چیزی داشتن، به بدی در مورد چیزی فکر کردن، نظر منفی داشتن در مورد چیزی | think poorly of |
| مستقیما در مورد چیزی فکر کردن، به واضحی و روشن در مورد چیزی فکر کردن، با ذهن باز در مورد چیزی فکر کردن، به جوری فکر کردن در مورد چیزی انگار که آن چیز را درک کرده باشی | think straight |
| اتاق فکر؛ سازمان یا مؤسسه یا شرکتی که به عنوان مرکزی برای انجام تحقیقات و تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده و عمومی خدمات رسانی می کند. گروهی از کارشناسان که در یک موضوع خاص بحث می کنند؛ کمیته مشورتی | think tank |
| فکر کردن در مورد دنیای چیزی، بسیار زیاد تحسین کردن، تحسین و احترام بسیار زیاد | think the world of |
| از طریق خاصی فکر کردن، بصورت گسترده درمورد چیزی فکر کردن، تصمیم گیری در مورد چیزی پس از فکر کردن به آن | think through |
| دوبار در مورد چیزی فکر کردن، چندین بار چیزی را در نظر گرفتن | think twice |
| به بالا فکر کردن، ایجاد و یا شروع چیزی | think up |
| کسی که فکر می کند که او شخص مهمی است، آدم متکبر و مغرور، کسی که در مورد خود احساس غرور می کند. | thinks he’s something |
| در مورد چیزی فکر کردن، فکر چیزی را کردن، ذهن کسی را آماده ساختن | thought about it |
| به شدت به کسی فکر کردن، کسی را بسیار محترم داشتن، به شدت به کسی ارزش دادن، بسیار تحت تأثیر کسی بودن، بسیار اهمیت دادن به کسی | thought highly of someone |
| خیلی به خود فکر کردن، فردی که خود را برای کاری مناسب ببیند، بیش از حد اعتماد به نفس نشان دادن | thought highly of oneself |
| فکر کردن در مورد چیزی، موضوعی را در نظر گرفتن، ایده هایی در مورد چیزی داشتن | thought it out |
| فکر کردن روی چیزی، موضوعی را در نظر گرفتن، ایده ای در مورد چیزی داشتن، چیزی که منعکس شده است | thought it over |
| درست فکر کردن، فکر کردن در مورد اینکه چیزی درست بوده است. | thought it right |
| اصلا به کسی فکر نکردن، احترام نگذاشتن به کسی، به کسی، تحت تأثیر کسی قرار نگرفتن | thought nothing of someone |
| دو بار فکر کردن درباره چیزی، تصمیم گرفتن بدون عجله، | thought twice |
| فکر کردن بهتر به چیزی، تغییر دیدگاه کسی در مورد چیزی به صورت مثبت | to think better of |
| تمایل داشتن به فکر کردن در مورد چیزی، فهمیدن چیزی | was inclined to think |
| فکر می کنی کجا هستی؟ شما فکر می کنید که این جا چه جایی است؟ شما فکر می کنید که با چه کسی صحبت می کنید؟ | where do you think you are? |
| فکر می کنی کی هستی! جمله ای واکنشی به اذیت و نفرین | who do you think you are! |
مطلب پیشنهادی : اصطلاح “ have (or keep) one’s wits about one” در زبان انگلیسی
- ۹۷/۰۲/۲۴