موسسه روژین ایلیا

۲۳ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آموزش تصویری اصطلاحات انگلیسی(بخش اول)

ما قصد داریم در این مطلب چندی از اصطلاحات پر کاربرد در زبان انگلیسی را با استفاده ازتصویر به شما زبان آموزان گرامی آموزش دهیم امیدواریم که این اصطلاحات برای شما عزیزان مفید باشد.


اصطلاحات پرکابرد


Horse of a different color

معنی: یک موضوع دیگر، یک مطلب کاملاً متفاوت، وصله ناهمرنگ

اصطلاحات

Eric likes to play jokes on his friends, but he makes sure that nobody is hurt by any of his pranks. A prank that hurts someone is a horse of a different color! Being playful is one thing, but hurting someone by one's prank isquite a different matter

اریک دوست دارد با دوستانش شوخی کند، اما مواظب است که کسی از شوخی‌های او ناراحت نشود. شوخی‌ای که کسی را ناراحت کند یک موضوع کاملاً متفاوت است. شوخ بودن یک چیز است و آزردن دیگری با شوخی چیز دیگری است.


Take it on the lamb

معادل فارسی: در رفتن

اصطلاحات

Poor Richard has always had his problems with the police. When he found out that they were after him again, he had to take it on the lamb. In order to avoid being caught and thrown in jail, he was forced to flee in a great hurry

بیچاره ریچارد همیشه بـا پلیس مشکل داشته. وقتی فهمیـد که اونا دنبالش هستند، مجبـور شددر بره. برای اینکه گیر نفته و تو زندون نیفته مجبور شد به سرعت فرار کنه.


Cat got your tongue

معادل فارسی: موش زبانت را خورده (خجالتی)

اصطلاحات

! What's the matter? Cat got your tongue

موضوع چیه؟ موش زبونت رو خورده؟ (یعنی چرا حرف نمی‌زنی)


Get in someone's hair

معنی: کسی را اذیت کردن

اصطلاحات

 I know that the children get in your hair, but you should try not to let it upset you so much

 . Listen, Jim. I can't help it. The children bother me and make me very angry

 من می‌دونم که بچه‌ها اذیتت می‌کنند، اما باید سعی کنی نذاری این موضوع تو رو خیلی ناراحت کنه.

 ببین جیم. من نمی‌تونم کاریـش کنم. بچه‌هـا منو اذیـت می‌کنند و منو خیلی عصبانی می‌کنند.


مطلب پیشنهادی :معنای اصطلاح tip of the iceberg در انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

چگونه آدم دوست داشتنی تری باشیم How to Be a More Lovable Person

ما در این مطلب نکات مربوط به اینکه  چگونه آدم دوست داشتنی تری باشیم  را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این نکات ازین قرار است که آدم مودب تری باشید.خیلی ساده وراحت باشید.سوال مهم این است،آیا زیاد به دیگران کمک می کنید یا نه؟ممکن است این موضوع خیلی مشهود بنظر برسد ولی آیا درنزد مردم دوست داشتنی هستید؟ممکن است پیش خودتان تصور کنید...


...How to Be a More Lovable Person

Be a nicer person. So simple and easy. Great, that doesn't help much, or does it? It may seem so obvious, but are you nice to people? You may assume you are. It's easy for anyone to just assume this. It's not like someone wakes up, and decides I am going to be bad to people just for the heck of it. Truly think about how you act to others in general. Do you tend to be rude, impatient, inconsiderate, or not think how others feel, think, or what they say? How do you generally act toward others? Sometimes being shy easily gets mistaken for being rude, or not being very nice. I know it's not real fair, but it's easy for a lot of people to assume. Learn to understand and relate to what others think. That's a better way to evaluate how you've treated them. That's what I've learn to do and it works. Sometimes I've not been very nice to people, when I truly didn't mean to be.Showing more of your personality. I think a lot of shy people don't come off as lovable. It's not because they aren't, it's just easy for others to make assumptions. They think they are just not real friendly, where it's not true. They are just a little nervous and not real comfortable. Really there's no reason to not be more outgoing. People are extremely receptive to this trait. You don't have to worry about embarrassing yourself, because you in fact are making them feel comfortable and more receptive to you. Don't be too aggressive and outgoing though.Being funny and showing more humor. I don't want to hear that you do not have a sense of humor, or funny side to you. Everyone of us do. Everyone is capable of laughing and enjoying others in that regard.Loosen up a bit. Don't be so uptight all the time. If you're constantly being a bit of a safety freak, or always concern about every little consequence. It can be a uncanny problem and not really bring fun around. I understand that consequences are important for the most part. I'm not suggesting you should go off and rob a bank or anything crazy like that.. Don't be afraid to have a some fun and live. Sometimes it's okay to do things you aren't really suppose to do. It's actually healthy. Don't be such a by-the-book kind of person all the time.Being a good listener. Being able to listen to others problems and offer gentlemanly advices. Nothing better than being a good listener, which attracts a lot of people to start to trust you and depend on you more. Sometimes talking constantly is not necessary. Know when to be quiet, and when not to. Positive attitude. Don't always be dwelling on the negative things in your life. Don't always talk about everything that's going wrong. I've said this numerous times in articles I've written. If anyone is actually a regular reader to them, they are probably getting tired of me sounding like a broken record. Having a positive attitude will get you a lot of things in this life. It will do more good for you than you'll realize. Give it a chance. Learn to smile more, laugh, and just be a positive person. People pickup on these vibes.Be different than others. Like I explain at the beginning of the article. Do not follow the logic of being more like others, to be loved more. That's the opposite way to do it. Because if you try to fit in, you aren't recognized. You are just like everyone else then. Stand out, be bold, brave and different. That's the most special gift god gave each one of us. We're all created equal, but different. He didn't clone us all. So stand out and be who you really are. Do not do what you think seems like the popular choice and follow this article.


چگونه آدم دوست داشتنی تری باشیم

آدم مودب تری باشید.خیلی ساده وراحت باشید.سوال مهم این است،آیا زیاد به دیگران کمک می کنید یا نه؟ممکن است این موضوع خیلی مشهود بنظر برسد ولی آیا درنزد مردم دوست داشتنی هستید؟ممکن است پیش خودتان تصور کنید که دوست داشتنی هستید.پی بردن به این موضوع ، فقط برای کسی که پیش خود تصور می کند دوست داشتنی است، آسان است.این دوست داشتنی بودن نیست که شخصی از خواب بیدار شود وتصمیم بگیرد که: من می خواهم بامردم بد باشم، فقط برای اینکه آنها از این موضوع حساب ببرند.درباره چگونگی رفتارتان در جمع،صادقانه فکر کنید.آیا دوست دارید که خشن باشید،آیا مایل اید بداخلاق و بی ملاحظه باشید ، یا نه، فکر می کنید که دیگران نسبت به شما چه فکری می کنند ؟فکر می کنید نسبت به شما چه احساسی دارند و چه چیز پشت سر شما می گویند؟معمولن بادیگران چطور رفتارمی کنید؟گاهی اوقات به آسانی خجالتی بودن با خام بودن ویا نه با خیلی مودب بودن اشتباه گرفته می شود.من می دانم که خجالتی بودن زیبایی واقعی نیست،زیرا تصورش برای بسیاری از مردم آسان است.آگاه شویدکه دیگران به چه چیزی فکر می کنندو آن را برای خودتان بازگو کنید.این بهترین روشی است که متوجه شوید با دیگران چه رفتاری داشته اید.این چیزیست که یاد گرفته ام انجامش دهم واین روش موثر است.گاهی اوقات،وقتی که صادقانه می خواستم که برای مردم دوست داشتنی باشم ، خیلی دوست داشتنی نبوده ام.همواره بیشتر شخصیت تان را درمعرض نمایش قراردهید. به گمانم خیلی از آدم های خجالتی به عنوان آدمی جذاب مطرح نمی شوند. این مسئله اتفاق نمی افتد زیرا آنها این طور نیستند،زیرا برای دیگران تنها تصورش آسان است.درجایی که خجالتی بودن پایدار نماند،مردم تنها فکر می کنند که اینگونه افراد مهربان واقعی نیستند. مردم فقط پیش خود فکر می کنند که اینگونه افرادکمی عصبی هستند و واقعن راحت نیستند.مردم پیش خودفکر میکنند که دلیلی وجود ندارد که این گونه افراد همواره بیش از این در ارتباط برقرار کردن از دیگران پیشی نگیرند.مردم بشدت این ویژگی را می پذیرند.شما نباید از خجالتی بودن خودتان نگران باشید،زیرا شما درحقیقت دارید کاری می کنید که آنها نسبت به شما احساس راحتی کنند و پذیرای شما باشند.درعین حال زیاد پرتکاپو نباشید و از محدوده شخصیت خود خارج نشوید.همواره شادی بخش باشید و خودتان را شوخ تر نشان دهید.نمی خواهم ازطرف شما بشنوم که استعداد خنداندن یا بامزه بودن راندارید.همه ما این استعداد را داریم.هرکسی به نوعی توانایی خنداندن ولذت بخش بودن برای دیگران رادارد.کمی رها باشید.همیشه زیاد رسمی نباشید.اگرذاتن شخصیتی کمی وسواسی هستید و یا همیشه نگران اتفاقات خیلی کوچک هستید.نگرانی می تواند مسئله ای جدی  باشد و واقعن نمی تواند شوخی را به بار بیارود.قبول دارم که اتفاقات در بیشتر جاها مهم هستند.من به شما پیشنهاد نمی دهم که باید فاسد شوید و به بانکی دستبرد بزنید یا هر دیوانگی شبیه به این... نگران کمی شوخ بودن و سرزنده بودن نباشید.گاهی اوقات خوب است کارهایی را که واقعن نمی پندارید انجامشان دهید را انجام دهید.واقعن این کار خوب است.همیشه شبیه آدم های مهربان درون کتاب ها نباشید.همیشه یک شنونده خوب باشید.همیشه آماده گوش دادن به مسائل دیگران باشید وتصمیمات نجیبانه ای پیشنهاد دهید.هیچ چیز بهتر از یک شنونده خوب بودن نیست،زیرا  بسیاری از مردم را وادار می کند که شروع کنند به اعتماد به شما و بیشتر به شما وابسته شوند.گاهی اوقات لازم نیست مدام حرف بزنیم.آگاه شوید که چی وقت باید حرف بزنید و چه وقتی نباید حرف بزنید.مثبت گراباشید.همیشه بر اتفاقات منفی زندگی تان متمرکز نباشید.همیشه راجع اشتباهات،صحبت نکنید.من این موضوع را بارها در مقالاتی که نوشته ام گفته ام:اگر کسی واقعن یک خواننده عادی باشد ،شاید از صدای من که شبیه به ضبطی قراضه است ،خسته شود.با مثبت گرا بودن چیزهای زیادی در این زندگی بدست می آورید.مثبت گرایی کار ها را از آنچه که درک می کنید خوب تر انجام می دهد.آن را شانس بنامید.یادبگیرید که بیشتر لبخند بزنید و بیشتر بخندید،و فقط آدمی مثبت گرا باشید.مردم این ارتعاشات را می پسندند.بادیگران فرق داشته باشید.شبیه چیزهایی که در شروع مقاله شرح دادم باشید.برای جذاب تر بودن از منطق دوست داشتنی تر بودن دیگران تقلید نکنید.اگر این کار را بکنید بر عکس عمل می کند زیرا اگر سعی کنید از دیگران تقلید کنید شناخته نمی شوید. زیرا آنوقت شما فقط شبیه دیگران می شوید.ایستادگی کنید،باشهامت باشید،شجاع باشید و متفاوت باشید.این مخصوص ترین هدیه خدا به هریک از ما ست. پس استقامت داشته باشید و واقعن کسی باشید که هستید. کارهایی را که خیال می کنید به نظر می رسد مردم پسند باشد را انجام ندهید و از این نوشته پیروی کنید.


مطلب پیشنهادی : دندان پزشک The Dentist

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

دندان پزشک The Dentist

ما در این مطلب داستان دندان پزشک را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این  داستان ازین قرار است که آقای رابینسون هرگز به دندان‌پزشکی نرفته بود، برای اینکه می‌ترسید.اما بعد دندانش شروع به درد کرد، و به دندان‌پزشکی رفت. دندان پزشک بر روی دهان او وقت زیادی گذاشت و ...


The Dentist

Mr Robinson never went to a Dentist, because he was afraid
but then his teeth began hurting a lot, and he went to a dentist. The dentist did a lot of work in his mouth for a long time. On the last day Mr Robinson said to him, 'How much is all this work going to cost?' The dentist said, 'Twenty-five pounds,' but he did not ask him for the money

After a month Mr Robinson phoned the dentist and said, You haven't asked me for any money for your work last month
'Oh,' the dentist answered, I never ask a gentleman for money
'Then how do you live?' Mr Robinson asked
'Most gentlemen pay me quickly,' the dentist said, 'but some don't. I wait for my money for two months, and then I say, "That man isn't a gentleman," and then I ask him for my money


دندان پزشک

آقای رابینسون هرگز به دندان‌پزشکی نرفته بود، برای اینکه می‌ترسید.
اما بعد دندانش شروع به درد کرد، و به دندان‌پزشکی رفت. دندان پزشک بر روی دهان او وقت زیادی گذاشت و کلی کار کرد. در آخرین روز دکتر رابینسون به او گفت: هزینه‌ی تمام این کارها چقدر می‌شود؟ دندان پزشک گفت: بیست و پنج پوند. اما از او درخواست پول نکرد.
بعد از یک ماه آقای رابینسون به دندان پزشک زنگ زد و گفت: ماه گذشته شما از من تقاضای هیچ پولی برای کارتان نکردید.
دندان‌پزشک پاسخ داد: آه، من هرگز از انسان‌های نجیب تقاضای پول نمی‌کنم.
آقای رابینسون پرسید: پس چگونه‌ زندگی می‌کنید.
دندان‌پزشک گفت: بیشتر انسان‌های شریف به سرعت پول مرا می‌دهند، اما بعضی‌ها نه. من برای پولم دو ماه صبر می‌کنم، و بعد می‌گویم «وی مرد شریفی نیست» و بعد از وی پولم را می‌خواهم.


مطلب پیشنهادی : چقدر شایسته ایم؟ How good we are

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

چقدر شایسته ایم؟ How good we are

 ما در این مطلب داستان چقدر شایسته ایم؟  را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این  داستان ازین قرار است پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرینی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی...


How good we are

A little boy went into a drug store, reached for a soda carton and pulled it over to the telephone. He climbed onto the carton so that he could reach the buttons on the phone and proceeded to punch in seven digits

The store-owner observed and listened to the conversation: The boy asked, "Lady, Can you give me the job of cutting your lawn? The woman replied, I already have someone to cut my lawn

Lady, I will cut your lawn for half the price of the person who cuts your lawn now replied boy. The woman responded that she was very satisfied with the person who was presently cutting her lawn

The little boy found more perseverance and offered, "Lady, I'll even sweep your curb and your sidewalk, so on Sunday you will have the prettiest lawn in all of Palm beach, Florida." Again the woman answered in the negative

With a smile on his face, the little boy replaced the receiver. The store-owner, who was listening to all, walked over to the boy and said,
Son... I like your attitude; I like that positive spirit and would like to offer you a job

The little boy replied, No thanks, I was just checking my performance with the job I already have. I am the one who is working for that lady, I was talking to


چقدر شایسته ایم؟


پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه".

"چقدر شایسته ایم؟"


مطلب پیشنهادی : داستان کوتاه مرد جوان

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

داستان کوتاه مرد جوان

   ما در این مطلب داستان مرد جوان را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این داستان ازین قرار است که مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست ...


young man

A young man wished to marry the farmer’s beautiful daughter. He went to the farmer to ask his permission. The farmer looked him over and said, “Son, go stand out in that field. I’m going to release three bulls, one at a time. If you can catch the tail of any one of the three bulls, you can marry my daughter.”The young man stood in the pasture awaiting the first bull. The barn door opened and out ran the biggest, meanest-looking bull he had ever seen. He decided that one of the next bulls had to be a better choice than this one, so he ran over to the side and let the bull pass through the pasture out the back gate. The barn door opened again. Unbelievable. He had never seen anything so big and fierce in his life. It stood pawing the ground, grunting, slinging slobber as it eyed him. Whatever the next bull was like, it had to be a better choice than this one. He ran to the fence and let the bull pass through the pasture, out the back gate.The door opened a third time. A smile came across his face. This was the weakest, scrawniest little bull he had ever seen. This one was his bull. As the bull came running by, he positioned himself just right and jumped at just the exact moment. He grabbed… but the bull had no tail!Life is full of opportunities. Some will be easy to take advantage of, some will be difficult. But once we let them pass (often in hopes of something better), those opportunities may never again be available. So always grab the first opportunity


مرد جوان

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را یک به یک آزاد میکنم، اگر توانستی دم یکی از این سه گاو را بگیری، می توانی با دخترم ازدواج کنی.مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که تو عمرش دیده بود به بیرون دوید. فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه ی بهتری باشه، پس به کناری دوید و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتی خارج بشه. دوباره در طویله باز شد.باورنکردنی بود! در تمام عمرش چیزی به این بزرگی و درندگی ندیده بود. با سُم به زمین میکوبید، خرخر میکرد و وقتی او رو دید، آب دهانش جاری شد. گاو بعدی هر چیزی هم که باشه، باید از این بهتر باشه. به سمتِ حصارها دوید و گذاشت گاو از مرتع عبور کنه و از در پشتی خارج بشه.برای بار سوم در طویله بار شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. این ضعیف ترین، کوچک ترین و لاغرترین گاوی بود که تو عمرش دیده بود. در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روی گاو پرید. دستش رو دراز کرد… اما گاو دم نداشت!..زندگی پر از فرصت های دست یافتنیه…
بهره گیری از بعضی هاش ساده ست، بعضی هاش مشکل؛ اما زمانی که بهشون اجازه میدیم رد بشن و بگذرن (معمولاً در امید فرصت های بهتر در آینده)، این موقعیت ها شاید دیگه موجود نباشن.
برای همین، همیشه اولین شانس رو دریاب!!!


مطلب پیشنهادی: داستان کوتاه – The Best Practice Ever

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

The Farmer's Donkey

The Farmer's Donkey

ما در این مطلب داستان الاغ کشاورز را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این داستان ازین قرار است که روزی الاغ یک کشاورز به درون چاه افتاد و ساعتها گریه کرد. کشاورز تصمیم گرفت فکری به حال ماجرا کند...


The Farmer's Donkey

One day a farmer's donkey fell down into a well. The animal cried piteously for hours as the farmer tried to figure out what to do. Finally he decided the animal was old, and the well needed to be covered up anyway; it just wasn't worth it to retrieve the donkey. He invited all his neighbors to shovel dirt into the well. At first, the donkey realized what was happening and cried horribly. Then, to everyone's amazement, he quieted down

A few shovel loads later, the farmer finally looked down the well, and was astonished at what he saw. With every shovel of dirt that hit his back, the donkey was doing something amazing. He would shake it off and take a step up. As the farmer's neighbors continued to shovel dirt on top of the animal, he would shake it off and take a step up. Pretty soon, everyone was amazed as the donkey stepped up over the edge of the well and trotted off


الاغ کشاورز

روزی الاغ یک کشاورز به درون چاه افتاد و ساعتها گریه کرد. کشاورز تصمیم گرفت فکری به حال ماجرا کند. سرانجام به این فکر افتاد که چون الاغ پیر است بهتر است چاه را بپوشاند. الاغ ارزش بیرون آوردن از چاه را ندارد. چند تن از همسایگانش را صدا کرد تا با بیل خاکها را داخل چاه بریزند. الاغ که این را فهمید شروع به زاری کرد. اما چیزی نگذشت که ساکت شد.

بعد از مقداری خاک پاشیدن کشاورز به درون چاه نگاه کرد و از چیزی که میدید متعجب میشد. با هر بیل خاکی که داخل چاه ریخته میشد، الاغ آنها را از بدنش میتکاند و یک قدم بالاتر می آمد. همین کار ادامه پیدا کرد و طولی نکشید که الاغ به لبه ی چاه رسید.

نتیجه:زندگی همیشه سختی دارد. اما شما میتوانید از هر کدام از سختی ها به عنوان یک پله ی ترقی استفاده کنید. ما میتوانیم با تسلیم نشدن در برابر مشکلات از عمیق ترین چاه ها و گرفتاری ها خلاص شویم.


مطلب پیشنهادی : داستان کوهستان Mountain Story

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

ده عملی که  به مغز شما صدمه می زند Ten Things That Are Hurting Your Brain

10 عملی که  به مغز شما صدمه می زند


1. No Breakfast  (نخوردن صبحانه)

People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level. This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration

کسانی که صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائینتری افت می‌کند. این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود.


2 . Overeating (پرخوری)

It causes hardening of the brain arteries, leading to a decrease in mental power

این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای) مغز شده و منجر به کاهش قدرت ذهنی می‌شود.


3. Smoking  (دخانیات)

It causes multiple brain shrinkage and may lead to Alzheimer disease

این امر باعث کوچک شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر می‌شود.


4. High Sugar consumption  (استفاده زیاد قند و شکر)

Too much sugar will interrupt the absorption of proteins and nutrients causing malnutrition and may interfere with brain development

استفاده زیاد قند و شکر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف می‌کند و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد


5. Air Pollution  (آلودگی هوا)

The brain is the largest oxygen consumer in our body. Inhaling polluted air decreases the supply of oxygen to the brain, bringing about a decrease in brain efficiency

مغز بزرگترین مصرف کننده اکسیژن در بدن ماست. دمیدن هوای آلوده باعث کاهش اکسیژن تامینی مغز شده و منجر به کاهش کارآیی مغز می‌شود.


6 . Sleep Deprivation  (کمبود خواب)

Sleep allows our brain to rest.. Long term deprivation from sleep will accelerate the death of brain cells

خواب به مغزمان اجازه استراحت می‌دهد. دوره طولانی کاهش خواب منجر به شتاب گیری مرگ سلولهای مغزی خواهد شد.


7. Head covered while sleeping  (پوشاندن سر به هنگام خواب)

Sleeping with the head covered increases the concentration of carbon dioxide and decrease concentration of oxygen that may lead to brain damaging effects

خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اکسید کربن و کاهش تجمع اکسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.


8. Working your brain during illness  (کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری)

Working hard or studying with sickness may lead to a decrease in effectiveness of the brain as well as damage the brain

کار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممکن است منجر به کاهش کارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود


9. Lacking in stimulating thoughts  (کاهش افکار مثبت)

Thinking is the best way to train our brain, lacking in brain stimulation thoughts may cause brain shrinkage

فکر کردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است. کاهش افکار مثبت مغزی ممکن است باعث کوچک شدن مغز شود.


10. Talking Rarely  (کم حرفی)

Intellectual conversations will promote the efficiency of the brain

مکالمات انتزاعی منجر به رشد کارآئی مغز خواهد شد.


مطلب پیشنهادی : لیستی از چند اصطلاح پرکاربرد در زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

کاربرد I am wondering و I was wondering در انگلیسی 

احتمالا در مکالمه ها زیاد شنیده اید که چنین عبارتهایی (I am wondering ) را چگونه استفاده میکنند، این wonder به معنی Think به کار میره :

یعنی اگر شما I am wondering شده اید یعنی I am thinking شده اید


مثال:

.I’m wondering whether to go to the party or not

دارم فکر میکنم برم مهمانی یا نه.

.I’m wondering if I should take a taxi to work today

دارم فکر میکنم که باید امروز با تاکسی برم سر کار یا نه.

?I’m wondering where Sammy is

دارم فکر میکنم که سمی کجاست /خیلی وقت است که منتظرشم/


وقتی که I was wondering استفاده میکنید؛ یعنی اینکه شما قبل از اینکه حرف بزنید شروع کرده اید به فکر کردن در مورد موضوع؛ که از این عبارت در مکالمه های مودبانه هم استفاده میشه:
مثال:

?I was wondering where you had put my sunglasses

داشتم فکر میکردم که عینک آفتابی ام را کجا گذاشته ایی.
تعبیر دیگر: میشه بگی عینک آفتابی ام رو کجا گذاشته ایی؟

?I thought I’d call you because I was wondering where you are at the moment

داشتم فکر میکردم بهت زنگ بزنم، میشه بگی کجایی الان؟

?I was wondering if we should go and visit Paula this weekend

داشتم فکر میکردم میشه این آخر هفته بریم پاولا رو ببینیم.؟!


همچنین میتونه به فکری که شما در گذشته داشته اید هم اشاره کنه:

?Yesterday, I was wondering if we can afford to go to Thailand in May

دیروز، فکر میکردم که آیا میتونیم(از لحاظ مالی) در ما می بریم تایلند یا نه؟

?I was wondering last night whether you really love me

دیشب داشتم فکر میکردم که تو واقعا عاشق منی؟


نکته1: به عنوان یک قاعده کلی، اگر شک داشتید از کدام استفاده کنید بهتره از I was wondering استفاده کنید.

نکته2: هرگاه بعد از I was wondering ، دو کلمه: If و whether بیایید، دقیقا" یک قالب مودبانه و بسیار زیبا برای درخواست شما خواهد بود.


مثال:

?I was wondering if I could take you to the cinema on Friday night

میشه (لطفا") (اگر مایل باشی) جمعه شب ببرم ات سینما؟؟؟؟

?I was wondering whether you’d be able to help me move house next weekend

میشه (لطفا") اگه برات زحمتی نیست در جابجایی خونه هفته دیگه کمکم کنی؟؟؟؟

? I was wondering if you’d mind writing me a letter of recommendation

میشه اگه ممکنه و برات زحمتی نیست یه توصیه نامه برام بنویسی؟؟


I was

حالا:

 ?I was wondering if you could hit the like button and leave a comment as an example

 ;-) میشه اگه زحمتی نیست(لطفا") دکمه لایک رو بزنی/ لایک کنی و یک مثال بزنی؟؟؟؟


مطلب پیشنهادی : مکالمات رایج در قرارهای کاری

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

داستان کوهستان Mountain Story ما در این مطلب داستان کوهستان را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این داستان ازین قرار است که پسری همراه با پدرش در کوهستان پیاده روی می کردند که ناگهان پسر به زمین می خورد و آسیب می بیند و نا خود آگاه فریاد می زند: "آآآه ه ه ه ه" ...


Mountain Story

"A son and his father were walking on the mountains

Suddenly, his son falls, hurts himself and screams: AAAhhhhhhhhhhh!!!

To his surprise, he hears the voice repeating, somewhere in the mountain: AAAhhhhhhhhhhh!!!

?Curious, he yells: Who are you

?He receives the answer: Who are you

! And then he screams to the mountain: I admire you

The voice answers: I admire you

Angered at the response, he screams: Coward

He receives the answer: Coward

?He looks to his father and asks: What's going on

.The father smiles and says: My son, pay attention

.Again the man screams: You are a champion

.The voice answers: You are a champion

.The boy is surprised, but does not understand

"Then the father explains: "People call this ECHO, but really this is LIFE

.It gives you back everything you say or do

.Our life is simply a reflection of our actions

.If you want more love in the world, create more love in your heart

.If you want more competence in your team, improve your competence

.This relationship applies to everything, in all aspects of life

.Life will give you back everything you have given to it

.YOUR LIFE IS NOT A COINCIDENCE. IT'S A REFLECTION OF YOU


داستان کوهستان

پسری همراه با پدرش در کوهستان پیاده روی می کردند که ناگهان پسر به زمین می خورد و آسیب می بیند و نا خود آگاه فریاد می زند: "آآآه ه ه ه ه"

با تعجب صدای تکرار را از جایی در کوهستان می شنود. "آآآه ه ه ه ه"

با کنجکاوی، فریاد می زند:"تو کی هستی؟"

صدا پاسخ می دهد:"تو کی هستی"

سپس با صدای بلند در کوهستان فریاد می زند:" ستایشت می کنم"

صدا پاسخ می دهد:" ستایشت می کنم"

به خاطر پاسخ عصبانی می شود و فریاد می زند:"ترسو"

جواب را دریافت می کند:"ترسو"

به پدرش نگاه می کند و می پرسد:" چه اتفاقی افتاده؟ "

پدر خندید و گفت:" پسرم، گوش بده"

این بار پدر فریاد می زند: " تو قهرمانی"

صدا پاسخ می دهد : " تو قهرمانی"

پسر شگفت زده می شود، اما متوجه موضوع نمی شود

سپس پدر توضیح می دهد: " مردم به این پژواک می گویند، اما این همان زندگیست"

زندگی همان چیزی را که انجام می دهی یا می گویی به تو بر می گرداند

زندگی ما حقیقا بازتابی از اعمال ماست

اگر در دنیا عشق بیشتری می خواهی، عشق بیشتری را در قلبت بیافرین

اگربدنبال قابلیت بیشتری در گروهت هستی. قابلیتت را بهبود ببخش

این رابطه شامل همه چیز و همه ی جنبه های زندگی می شود

زندگی هر چیزی را که به آن داده ای به تو خواهد داد

زندگی تو یک اتفاق نیست، انعکاسی از وجود توست


مطلب پیشنهادی : Eve Story-داستان کوتاه درباره ی ایو

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عقاب ها در طوفان EAGLES IN A STORM ما در این مطلب داستان عقاب ها در طوفان را بعلاوه ی ترجمه ی فارسی آن آورده ایم این داستان ازین قرار است که آیا می دانستید که عقاب قبل از شروع طوفان متوجه نزدیک شدنش می شود؟ ...


EAGLES IN A STORM

.Did you know that an eagle knows when a storm is approaching long before it breaks

The eagle will fly to some high spot and wait for the winds to come. When the storm hits, it sets its wings so that the wind will pick it up and lift it above the storm. While the storm rages below, the eagle is soaring above it

The eagle does not escape the storm. It simply uses the storm to lift it higher. It rises on the winds that bring the storm

When the storms of life come upon us - and all of us will experience them - we can rise above them by setting our minds and our belief toward God. The storms do not have to overcome us. We can allow God's power to lift us above them

God enables us to ride the winds of the storm that bring sickness, tragedy, failure and disappointment in our lives. We can soar above the storm

Remember, it is not the burdens of life that weigh us down, it is how we handle them


عقاب ها در طوفان

آیا می دانستید که عقاب قبل از شروع طوفان متوجه نزدیک شدنش می شود؟

عقاب به نقطه ای بلند پرواز می کند و منتظر رسیدن باد می شود

وقتی طوفان از راه می رسد بال هایش را باز می کند تا باد بلندش کند و به بالای طوفان ببردش

در حالی که طوفان در زیر بالهایش در جریان است، عقاب بر روی آن در حال پرواز است

عقاب از طوفان نمی گریزد و از آن برای بلند تر پروزا کردن استفاده می کند. با باد هایی پرواز می کند و اوج می گیرد که طوفان را به همراه دارند

وقتی طوفان زندگی به سمت ما می آید و بی شک همه ما آنها را تجربه خواهیم کرد، می توانیم با قرار دادن ذهن و اعتقاداتمان به سمت خدا بر آنها چیره شویم. طوفان ها نباید بر ما غلبه کنند. ما می توانیم اجازه بدهیم که قدرت خدا ما را به فراتر از آنها ببرد

خداوند ما را توانا ساخته تا بر فراز باد های طوفان هایی که همراه خود بیماری، مصیبت، شکست و ناامیدی در زندگی را به ارمغان می آورند پرواز کنیم

به یاد آورید، بار زندگی نیست که باعث سقوط ما می شود بلکه علتش نوع عکس العمل ماست


مطلب پیشنهادی : داستان مقصد زندگی The purpose of life

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان