موسسه روژین ایلیا

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اشتباه رایج در استفاده از Tired (خسته)

در این پست در مورد واژه “ Tired ” به معنی “ خسته ” چند نکته ای را خدمت شما ارائه می کنم که امیدوارم برای شما مفید باشد و بتواند به درک بیشتر این واژه در ذهن شما کمک کند.

نکته اول در مورد”Tired” این است که این لغت از لحاظ گرامری نقش صفت را دارد. معنی Tired و در دیکشنری فارسی و انگلیسی بصورت زیر آمده است، البته معنی واژه Tire که نقش فعل را دارد نیز به همراه آن بیان شده است:

خسته و خسته بودن - Tire & Tired

Tire: 

خسته کردن ، خسته ، از پا در آمدن ، فرسودن ، لاستیک چرخ ، لاستیک زدن به

Tired: 

خسته ، خسته و کوفته، سیر ، بیزار ، کسل ، بی حال
معانی مختلفی که برای این دو واژه در فرهنگ لغت انگلیسی یه انگلیسی آکسفورد ذکر شده به همراه چندین مثال برای درک بهتر آن به صورت زیر می باشد:

Tire: / tʌɪə/

▶  verb
the ascent grew steeper and he began to tire: GET TIRED, weaken, grow weak, flag, droop.
the journey had tired him: FATIGUE, tire out, exhaust, wear out, drain, weary, wash out, overtire, enervate; informal knock out, take it out of, do in, fag out, wear to a frazzle; Brit. informal knacker.
they tired of his difficult behaviour: WEARY, get tired, get sick, get bored; informal get fed up, have had something up to here.

Tired: / tʌɪəd/

▶  adjective
in need of sleep or rest; weary.
(of a thing) no longer fresh or in good condition.
▶boring or uninteresting because overfamiliar: tired clichés.
▶(tired of) bored or impatient with

Source: Oxford

اشتباهات رایج در زبان انگلیسی – Common Mistakes in English – خسته – Tired of

نکته مهمی که در این پست بیشتر روی آن تاکید داریم به کاربرد این واژه در موقعیتی مربوط می شود که بخواهیم خستگی کسی و یا چیزی را از چیزی و یا کس دیگری بیان کنیم. همانطور که می دانید برای بیان چنین مفهومی باید از حرف اضافه استفاده کنیم. حرف اضافه مورد نیاز برای این منظور of است که برخی به اشتباه از حرف اضافه from استفاده می کنند که باید بسیار دقت کنید که مرتکب چنین اشتباهی نشوید. بنابراین:

خسته از  … : 

 Tired  from ×

 Tired of✓

به چند مثال در این زمینه توجه کنید:

 They are tired from eating boiled eggs ×

 They are tired of eating boiled eggs

آنها از خوردن تخم مرغ های آب پز خسته شده اند.

 I am tired from watching horror movies especially at night ×

 I am tired of watching horror movies especially at night

من از تماشای فیلم های ترسناک به ویژه در شب خسته شدم (من حوصله تماشای فیلم های ترسناک بویژه در شب را ندارم).

 Stacy is tired from his new boss, that’s why she never wants to see her ×

 Stacy is tired of his new boss, that’s why she never wants to see her

استیسی از رئیس جدید خود خسته است (حوصله او را ندارد)، به همین دلیل است که هرگز نمی خواهد او را ببیند.

 We became tired from chemistry while our new teacher is so strict ×

 We became tired of chemistry while our new teacher is so strict

ما از شیمی خسته شدیم بخاطر معلم جدیدمان که خیلی سختگیر است.


مطلب پیشنهادی : Say , Tell , Speak , Talk

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عبارات اصطلاحی مربوط به Tie (گره زدن) در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Tie ” به معنی “گره زدن” استفاده شده است که از لحاظ گرامری دارای دو نقش اسمی و فعلی می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:

Tie : 

متصل کردن ، مهار کردن ، مهار ، ملزم کردن ، مساوى ، کش ، بند پارچه اى جلیقه نجات ، اتحاد ، دستمال گردن ، کراوات ، بند ، قید ، الزام ، علاقه ، رابطه ، برابرى ، تساوى بستن ، گره زدن ، زدن

Tie : / tʌɪ /

▶  Verb
they tied Max to a chair: BIND, tie up, tether, hitch, strap, truss, fetter, rope, chain, make fast, moor, lash, attach, fasten, fix, secure, join, connect, link, couple
he bent to tie his shoelaces: DO UP, lace, knot
women can feel tied by childcare responsibilities: RESTRICT, restrain, limit, tie down, constrain, trammel, confine, cramp, hamper, handicap, hamstring, encumber, shackle, inhibit; cramp someone’s style
a pay deal tied to a productivity agreement: LINK, connect, couple, relate, join, marry; make conditional on, bind up with
they tied for second place: DRAW, be equal, be even, be neck and neck

▶  noun
he tightened the ties of his robe: LACE, string, cord, fastening, fastener
a collar and tie: NECKTIE, bow tie, string tie; Brit. bootlace tie
family ties: BOND, connection, link, relationship, attachment, affiliation, allegiance, friendship; kinship, interdependence
pets can be a tremendous tie: RESTRICTION, constraint, curb, limitation, restraint, hindrance, encumbrance, handicap; obligation, commitment
there was a tie for first place: DRAW, dead heat, deadlock
(Brit.) Turkey’s World Cup tie against Holland: MATCH, game, contest, fixture, event

Source: Oxford

گره زدن – Tie

واژه “Tie” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Tie” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:
 
 
 
Tie متصل کردن ، مهار کردن ، ملزم کردن ، اتحاد ، دستمال گردن ، کراوات ، بند ، قید ، الزام ، علاقه ، رابطه ، برابرى ، تساوى بستن ، گره زدن ، زدن
adjust a tie تنظیم و مرتب کردن کراوات یا یک گره
black tie کراوات سیاه، کراوات سیاهی که معمولا با لباس رسمی پوشیده می شود.
bow tie کراباته پاپیونی، کراوات کوچک که شبیه پروانه است
cup tie جام حذفی، بازی که قهرمان و برنده جام را تعیین می کند
downgrade diplomatic ties کاهش روابط دیپلماتیک، روابط دیپلماتیک ضعیف شده با یک کشور خارجی
economic ties روابط اقتصادی، روابط و ارتباطات تجاری و مالی (بین جوامع، کشورها و غیره)
end in a tie پایان دادن به یک رابطه، هیچ کدام از طرفین یک رابطه سودی از یک رابطه نبردن، با امتیاز مساوی یک بازی را به پایان رساندن
establish close ties ایجاد روابط نزدیک، روابط خوبی ایجاد کردن، روابط دوستانه ای ساختن
family ties روابط خانوادگی، پیوندهای خانوادگی، ارتباطات فامیلی، روابط خونی و قوم و خویشی، روابط میان بستگان
formalize ties رسمی کردن روابط و ارتباطات، تشخیص و شناسایی ارتباط رسمی میان دو کشور
old school tie روابط قدیمی مدرسه ای میان دو نفر که قبلا در مدرسه به هم ارتباط دوستانه داشتند، برادری یا دوستی بین فارغ التحصیلان یک مدرسه خاص
railroad tie بست و ارتباط خطوط ریلی، تیرهای سیمانی یا چوبی که به عنوان پایه برای مسیرهای راه آهن استفاده می شود
tie down محدود کردن، گره زدن با یک نخ یا طناب، بستن
tie dye رنگ کردن طناب یا نخ، تکه ای از یک پارچه یا لباس که با فرایند رنگرزی نخی رنگ شده است
tie in ارتباط دادن، در ارتباط بودن با، وابسته، ارتباط، مرتبط، متصل کردن، اتصال، چیزی که برای پیوستن یا لینک بین دو چیز دیگر قرار می گیرد، پیوند دهنده بین دو چیز
tie line خط ارتباطی ، خط ارتباطاتی که بین تلفن های فرعی در یک انشعاب خصوصی متصل می شود
tie one’s tongue زبان کسی را گره زدن، دهن کسی را بستن، جلوگیری از صحبت کردن کسی
tie oneself into knots کسی را با مشکلات بستن، دست و بال کسی را بستن، درگیر مشکلات بودن، در یک وضعیت دشوار قرار داشتن
tie pin سنجاق کراوات، سنجاقی تزئینی برای ثابت نگه داشتن کراوات در جای خود
tie the knot گره زدن، پیوند ایجاد کردن، ازدواج کردن، پیوند زناشویی برقرار کردن
tie up بستن، مکث موقت، کاهش موقت، ارتباط دادن؛ لنگر انداختن، محکم بستن، با گره بستن
tied to the apron strings of وصل شدن به رشته های پررنگ پیوستن به چیزی، متصل بودن به چیزی، چسبیدن به چیزی، علاقه داشتن به چیزی
ties of friendship روابط دوستانه، ارتباط دوستانه، پیوند دوستی
ties of love روابط عاشقانه، رابطه ی احساسی ، پیوند محبت آمیزانه
wearing a tie کراوات زدن، پوشیدن کراوات

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در استفاده از Superior

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

Suspect و Suspicion در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی و ارائه می کنم که در آنها از واژه “ Suspect ” و “Suspicion” به ترتیب به معنی “مشکوک” و “شک” استفاده شده است. ابتدا به واژه “ Suspect ” می پردازیم که از لحاظ گرامری دارای ۳ نقش فعل، اسم، و صفت می باشد معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت های انگلیسی به صورت زیر آمده است:

Suspect

بدگمان شدن از ، ظنین بودن از ، گمان کردن ، شک داشتن ، مظنون بودن ، مظنون ، موردشک

Suspect:
verb /sə’spɛkt/
believe (something) to be probable or possible. believe (someone) to be guilty of a crime or offence, without certain proof
doubt the genuineness or truth of
noun /’sʌspɛkt/ a person suspected of a crime or offence
adjective /’sʌspɛkt/ possibly dangerous or false

Source: Oxford

نکته دیگر در مورد این واژه این است که همانطور که از توضیحات فوق مشاهده می کنید، تلفظ آن در نقش های گرامری مختلف با هم فرق می کند. یعنی اگر این واژه در نقش اسمی ظاهر شود به صورت /sə’spɛkt/ (یا به زبان فارسی بصورت سسپکت) تلفظ می شود و اگر در نقش اسم و یا صفت ظاهر شود به صورت /sʌspɛkt / (یا به زبان فارسی بصورت ساسپکت) تلفظ می گردد.

صرف این دو واژه در اشکال دیگر آن به صورت جدول زیر می باشد:

فعل مشکوک بودن (به چیزی یا کسی) Suspect
صفت مشکوک Suspicious
قید با شک و تردید Suspiciously
اسم انسان مشکوک Suspect
اسم شک و تردید، بدگمانی Suspicion

این لغت با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Suspect” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

 

بدگمان شدن از ، ظنین بودن از ، گمان کردن ، شک داشتن ، مظنون بودن ، مظنون ، موردشک Suspect
دستگیری یک مظنون، بازداشت کردن یک متهم مشکوک arresting a suspect
مظنون اصلی، فردی که به احتمال زیاد مرتکب جرمی شده باشد prime suspect
احضار یک مظنون، نگه داشتن یک مظنون در زندان remand a suspect
فراخوانی مظنونین، دستگیری افرادی که مظنون به ارتکاب جرمی هستند round up suspects
فرد مظنون به قتل، بر این باور بودن که شخصی مرتکب قتل شده است suspect a person of murder
مشکوک، مورد ظن و گمان open to suspicion (Idiom)
مشکوک بودن به کسی یا چیزی have doubts about

 


حال پس از توضیحات مربوط به واژه “Suspect” ، به واژه “Suspicion” می پردازیم که از لحاظ گرامری دارای نقش اسم می باشد معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت های انگلیسی به صورت زیر آمده است:

Suspicion : 

شک ، تردید ، گمان، ظن به ارتکاب جرم ، بدگمانى ، سوء ظن ، مظنون بودن

Suspicion:

noun
a feeling that something is possible or likely. a feeling or belief that someone is guilty of an illegal or dishonest action
cautious distrust
a very slight trace: a suspicion of a smile

Source: Oxford

این لغت با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Suspicion” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

ظن به ارتکاب جرم ، بدگمانى ، سوء ظن ، تردید ، مظنون بودن Suspicion
فراتر از سوء ظن، کسی یا چیزی که خیلی مشکوک باشد above suspicion
سوء ظن برانگیخته شده ، همه را به خود مشکوک ساختن aroused / arousing suspicion
دستگیر شده با سوء ظن، به عنوان یک مظنون دستگیر کردن arrest on suspicion of
برانگیختن سوءظن، چیزی که بیانگر سوء ظن به چیزی یا کسی باشد casting suspicion
پرورش دادن افکار مشکوک در ذهن خود harbor suspicion
مشکوک، سوء ظن داشتن به کسی بر اساس جرم ادعا شده و ثابت نشده است on suspicion
سوء ظن معقول، دلیل خوبی داشتن برای مشکوک بودن به چیزی، داشتن سوء ظن بر اساس استدلال منطقی reasonable suspicion
سوژه سوء ظن، اعتقاد داشتن بر اینکه آتش عمدا روشن شده است suspicion of arson
مشکوک، مظنون به ارتکاب یک جرم under suspicion

 

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در به کار بردن فعل Sit

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عبارات اصطلاحی مربوط به Food (غذا) در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Food ” به معنی “غذا” یا “خوراک” استفاده شده است که از لحاظ گرامری دارای نقش اسمی می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:

Food : 

خوراک ، غذا ، قوت ، طعام
 

واژه “Food” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Food” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

 
خوراک ، غذا ، قوت ، طعامماده ای خوردنی که موجودات زنده برای ادامه حیات و یا لذت بخش بودن آنها را می خورند Food 
وزارت محیط زیست، غذا و امور روستایی (در انگلستان) که مسئول حفاظت از محیط زیست و تولید مواد غذایی و استانداردها (همچنین مسئول مسائل زیست محیطی، ماهیگیری، کشاورزی و روستایی) می باشد.   DEFRA : Department for Environment, Food & Rural Affairs 
فائو؛ سازمان غذا و کشاورزی، یکی از سازمان های وابسته به سازمان ملل که با غذا و کشاورزی در سراسر جهان سروکار دارد. FAO : Food and Agricultural Organization
شرکت غذای خانه، شرکتی ژاپنی (مستقر در اوزاکا، ژاپن) که در حوزه تولید و فروش محصولات غذایی فعال است. House Foods Corporation 
غذای یهودی، غذای سنتی مردم یهود Jewish food
پردازنده مواد غذایی Magimix، لوازم آشپزخانه تولید شده توسط شرکتMagimix برای خرد کردن و مخلوط کردن غذا Magimix food processor
وزارت کشاورزی شیلات و غذا، وزارت خانه ای در بریتانیا که هدف آن حفاظت و بهبود محیط زیست در سطح ملی و بین المللی است. MAFF : Ministry of Agriculture Fisheries and Food 
اداره غذا و داروی ایالات متحده، آژانس دولت فدرال ایالات متحده که داروها و وسایل پزشکی جدید را تصویب یا رد می کند US Food and Drug Administration
چه کسی مواد غذایی مختلفی تولید کرده است؟ ، جمله ای رایج در بین یهودیان که برای شکرگزاری نعمت های خدادادی و به خصوص برای غذاهای مختلف استفاده می شود. Who has created various kinds of food
مواد افزودنی غذایی مصنوعی، مواد مصنوعی که برای بهبود طعم، عمر مفید غذا، و غیره به مواد غذایی افزوده می شوند. artificial food additives
غذای کنسرو شده، مواد غذایی که در قالب شیشه ای یا قوطی های فلزی نگهداری می شوند. canned food
غذای گربه، غذای مخصوصی که برای گربه ها آماده و ساخته شده است  cat food
کسی که به خاطر خوردن غذا در حالت خفگی قرار بگیرد و نتواند نفس بکشد.  choked on his food
غذای پخته شده، غذایی که از طریق جوشیدن، پختن، سرخ کردن و غیره تهیه شده باشد. cooked food
کیک شیطان، کیک شکلاتی تیره رنگ  devil’s food cake
تندتند و با سرعت و یا با حالت وحشیانه غذا خوردن devoured his food
غذای رژیمی، مواد غذایی که باعث کاهش وزن می شوند diet food
غذای سگ، غذاهای مخصوص سگ  dog food
مواد غذایی خوردنی، غذایی که می توان آن را خورد، غذای خوردنی  edible food
کسی که از غذای خود لذت می برد، کسی که غذایش را دوست دارد. enjoyed his food

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در به کار بردن فعل Sit

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

اصطلاح “ have (or keep) one’s wits about one” در زبان انگلیسی

have (or keep) one’s wits about one

خونسردی خود را حفظ کردن

آرامش خود را نگه داشتن

خود را کنترل کردن

مدیریت عاقلانه بحران

 اصطلاح “keep one’s wits about one” یا “have one’s wits about one” در زبان انگلیسی به این معنی است که شخص در هنگام مواجه شدن با یک خطر، تهدید، و یا در موقعیت استرس زا حالت منطقی و خونسردی خود را حفظ کند و آمادگی مواجه شدن با این موقعیت ها را داشته باشد. مثلا کسی که با شنیدن خبری شوکه کننده، بتواند بر اعصاب خود مسلط باشد و به صورت منطقی با آن برخورد کند. یا مثلا کسی در موقعیتی است که با ماشین خود رانندگی می کند و بصورت ناگهانی تصادف می کند و در این موقعیت کنترل خود را از دست ندهد و بتواند بصورت عاقلانه تصمیم بگیرد که چگونه با این شرایط مواجه شود و چه تصمیم درستی بگیرد.

در این اصطلاح وجود واژه “wits” نقشی تعیین کننده برای درک معنا و مفهوم آن دارد. معنی واژه “wit” در فرهنگ لغت چنین بیان شده است:

wit: 

هوش ، قوه تعقل ، لطافت طبع ، مزاح ، بذله گویى ، دانستن ، آموختن

بنابراین می توان معنی ظاهری و تحت الفظی این اصطلاح را این چنین بیان کرد:

داشتن / نگهداری و حفظ عقل (قوه تعقل) توسط شخص.

همچنانکه مشاهده می کنید این معنای ظاهری و تحت الفظی اصطلاح مورد بحث ما، خیلی با معنای واقعی و اصطلاحی آن فاصله ندارد و می توان آن را به صورت “حفظ حالت تفکر و تعقل شخص” (و البته برای مواجه با یک شرایط غیر عادی) معنی کرد. برای اصطلاح “keep one’s wits about one” یا “have one’s wits about one” در زبان انگلیسی و در اکثر فرهنگ لغت ها می توان این معانی را پیدا کرد:

control, go with the flow, keep calm, keep cool, keep one’s shirt on, keep your head, remain calm, restrain oneself

کنترل کردن (خود)، با جریان حرکت کردن و رفتن، خونسردی و آرامش خود را حفظ کردن، تعادل خود را حفظ کردن، آرام بودن، تعقل کردن، خونسرد بودن، خود را نگه داشتن

البته اصطلاح مشابه دیگری هم قبلا در این زمینه با مفهوم مشابه داشتیم که اصطلاح “در کمال خونسردی” می باشد و معادل آن عبارت اصطلاحی “In cold blood” می باشد. توضیحات مربوط به این اصطلاح را در لینک (در کمال خونسردی یا In cold blood) می توانید مشاهده کنید.

برای درک بیشتر معنا و مفهوم اصطلاح “have (or keep) one’s wits about one” در زبان انگلیسی به توضیحات چند دیکشنری درباره آن توجه کنید و در ادامه آن به مثال های مربوط در این زمینه نیز توجه کنید:

keep one’s wits about one

have one’s wits about one

you need your wits about you

be constantly alert

دائما در حال هشدار بودن.

to remain rational when threatened or under stress

منطقی باقی ماندن کسی در زمانی که در معرض تهدید و یا تحت فشار باشد.

to pay attention and be ready to react

دقت کردن و آمادگی داشتن برای واکنش نشان دادن


​Cambridge dictionary

to think and react quickly when something dangerous or difficult happens unexpectedly

کسی یا چیزی که بسیار آزار دهنده است.


Collins dictionary

If you have your wits about you or keep your wits about you, you are alert and ready to act in a difficult situation

اگر شما خونسردی خود را حفظ کنید یا کنترل خود را به دست بگیرید، شما در شرایط آماده باش و هوشیاری هستید که بتوانید برخورد درستی در یک شرایط دشوار داشته باشید.


The free dictionary

If you have your wits about you or keep your wits about you, you are alert and ready to take action in a difficult or new situation

اگر شما خونسردی خود را حفظ کنید یا کنترل خود را به دست بگیرید، شما در حالت آمادگی و هوشیاری برای برخورد درست در یک شرایط دشوار و یا جدید هستید.

be / remain quick to think and act in a demanding, difficult or dangerous situation

منفکر بودن و یا متفکر باقی ماندن جهت انجام برخورد مناسب در شرایط مورد نیاز، دشوار، یا خطرناک.


Urban dictionary

To keep your mind in focus, to not let your guard down no matter what

To think carefully before an action, regarding the consequences that may be dangerous for you and/or others

To stay sharp

ذهن خود را متمرکز ساختن، جلوگیری از کاهش احتیاط صرف نظر از به عوامل دیگر.

قبل از هر اقدامی به دقت فکر کردن، با توجه به اینکه عواقب دیگری که ممکن است برای شما و یا دیگران وجود داشته باشند و ممکن است خطرناک باشد.

تیز و دقیق ماندن!


خونسردی و آرامش خود را حفظ کردن -have (or keep) one’s wits about one – اصطلاحات زبان انگلیسی – English Idioms
 

:idea: برای درک بیشتر این اصطلاح به چند مثال توجه کنید:

She managed to keep her wits about her in her office and finally she could escape unharmed from the crisis situation in her office

او موفق به خونسردی و حفظ آرامش خود شد و بالاخره توانست بدون دیدن هیچ صدمه ای از وضعیت بحرانی موجود در دفترش فرار کند.

Travelers need to keep their wits about them especially when they experience new things in their travel

مسافران نیاز به حفظ خونسردی و آرامش خود دارند به خصوص هنگامی که آنها چیزهای جدیدی را در سفر خود تجربه می کنند.

Mountaineering is a dangerous activity, so you need to keep your wits about you when you want to go mountain climbing

کوهنوردی فعالیت خطرناکی است، بنابراین شما زمانی که می خواهید به کوهنوردی بروید، باید خونسردی و آرامش خود را حفظ کنید.

You must keep your wits about you when you’re driving a car especially when you are tired

هنگامی که شما رانندگی می کنید و به ویژه زمانی که خسته هستید باید خونسردی و آرامش خود را حفظ کنید.

Obviously pilots need to keep their wits about them when they are going to fly

بدیهی است که خلبانان هنگامی که می خواهند پرواز کنند، باید خونسردی و آرامش خود را حفظ کنید.

She needs her wits about her when she’s dealing with people like this in this office

هنگامی که او با چنین افرادی در این دفتر برخورد می کند، باید خونسردی و آرامش خود را حفظ کند.

Jason: I’m going to my hometown on holiday
Jessica: We’ve got a lot of problems here with the boss, so keep your wits about you and come back on time

جیسون: من می خواهم در تعطیلات به زادگاهم بروم.

جسیکا: ما در اینجا با رئیس مشکلات زیادی داریم، پس باید حواست را جمع کنی (و آن را جوری مدیریت کنی) که سر وقت برگردی.


مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در به کار بردن فعل Sit

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

اشتباه رایج در استفاده از Tie

در این پست در مورد واژه “ Tie ” به معنی “گره زدن ” چند نکته ای را خدمت شما ارائه می کنم که امیدوارم برای شما مفید باشد و بتواند به درک بیشتر این واژه در ذهن شما کمک کند.

نکته اول در مورد این واژه این است که این لغت از لحاظ گرامری دارای ۲ نقش فعل و اسم می باشد. معنی Tie در دیکشنری چنین بیان شده است:

متصل کردن ، مهار کردن ، مهار ، ملزم کردن ، مساوى ، کش ، بند پارچه اى جلیقه نجات ، اتحاد ، دستمال گردن ، کراوات ، بند ، قید ، الزام ، علاقه ، رابطه ، برابرى ، تساوى بستن ، گره زدن ، زدن

Tie : / tʌɪ /

▶  Verb
they tied Max to a chair: BIND, tie up, tether, hitch, strap, truss, fetter, rope, chain, make fast, moor, lash, attach, fasten, fix, secure, join, connect, link, couple.
he bent to tie his shoelaces: DO UP, lace, knot.
women can feel tied by childcare responsibilities: RESTRICT, restrain, limit, tie down, constrain, trammel, confine, cramp, hamper, handicap, hamstring, encumber, shackle, inhibit; cramp someone’s style.
a pay deal tied to a productivity agreement: LINK, connect, couple, relate, join, marry; make conditional on, bind up with.
they tied for second place: DRAW, be equal, be even, be neck and neck
 
▶  noun
he tightened the ties of his robe: LACE, string, cord, fastening, fastener.
a collar and tie: NECKTIE, bow tie, string tie; Brit. bootlace tie.
family ties: BOND, connection, link, relationship, attachment, affiliation, allegiance, friendship; kinship, interdependence.
pets can be a tremendous tie: RESTRICTION, constraint, curb, limitation, restraint, hindrance, encumbrance, handicap; obligation, commitment.
there was a tie for first place: DRAW, dead heat, deadlock.
(Brit.) Turkey’s World Cup tie against Holland: MATCH, game, contest, fixture, event

Source: Oxford

دقت کنید که معانی فوق برای واژه “Tie” که به نقل از دیکشنری آکسفورد بیان شده، برای هر معنی متفاوت آن یک مثال آورده تا معنی آن کاملا جا بیافتد.

نکته مهمی که در این پست بیشتر روی آن تاکید داریم به کاربرد این واژه در نقش فعلی مربوط می شود. در زبان انگلیسی اگر بخواهیم گره زدن چیزی یا کسی را به کسی یا چیز دیگری نسبت دهیم برای بیان چنین مفهومی باید از حرف اضافه استفاده کنیم. حرف اضافه مورد نیاز برای این منظور to است که برخی به اشتباه از حرف اضافه on استفاده می کنند که در مورد این اشتباه رایج باید بسیار دقت کرد. بنابراین:

گره زدن به … : 

 Tie on ×

 Tie to 

به چند مثال در این زمینه توجه کنید:

 .John tied the string on the kite ×

 .John tied the string to the kite

جان طناب را به بادبادک گره زد.

 .The company’s CEO tied the company’s success on his experience ×

 .The company’s CEO tied the company’s success to his experience 

مدیر عامل شرکت موفقیت شرکت را به تجربه خود گره زد (مدیر عامل شرکت تجربه خود را عامل موفقیت شرکت دانست).

 .Steve came back from the trip and tied his horse on the tree in front of his home ×

 .Steve came back from the trip and tied his horse to the tree in front of his home 

استیو از سفر برگشت و اسبش را در مقابل خانه اش به درخت گره زد.

 .Jessica tied the shoelaces on her legs and went out ×

 .Jessica tied the shoelaces to her legs and went out 

جسیکا بند کفش هایش به پایش گره زد و به بیرون رفت.

نکته:

توجه کنید که برای فعل bind نیز که معنا و مفهوم تقریبا مشابهی با فعل tie دارد، از حرف اضافه to استفاده می شود. مثال:

 

.The prisoner was bound to the stake

زندانی به شرط بندی محکوم شد.

.The cowboy bound his horse to the tree

گاوچران اسب خود را به درخت بست.

.While Isabella was binding his laundry to the rope, she saw him for the first time

ایزابلا در حالی که لباس هایش را به طناب می بست (لباس های شسته را روی طناب پهن می کرد)، او را برای اولین بار دید.

معنی واژه bind که دارای دو نقش اسمی و فعلی می باشد در فرهنگ لغت به صورت زیر بیان شده است:

bind :

معنی آن در نقش فعل:
گره زدن، بستن ، گرفتار و اسیر کردن ، مقید کردن ، محصور کردن ، بهم پیوستن ، چسباندن ، صحافى کردن و دوختن ، الزام اور وغیر قابل فسخ کردن (بوسیله تعهد یا بیعانه) ، متعهد و ملزم ساختن
 
معنی آن در نقش اسم:
خیمه ، بند ، قید ، بستگى ، علاقه ، جلد کردن

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در به کار بردن فعل Sit

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عبارات اصطلاحی مربوط به Take (گرفتن) در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Take ” به معنی “گرفتن” یا “برداشتن” استفاده شده است که از لحاظ گرامری دارای ۲ نقش فعل و اسم می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:

 
تعبیر یا تفسیر کردن، حمل کردن بر ، اتخاذ کردن ، پیروزى ، خاک کردن ، گرفتن ، ستاندن ، لمس کردن ، بردن ، برداشتن ، خوردن ، پنداشتن

▶ Verb
She took his hand: LAY HOLD OF, get hold of; grasp, grip, clasp, clutch, grab
he took an envelope from his pocket: REMOVE, pull, draw, withdraw, extract, fish
a passage taken from my book: EXTRACT, quote, cite, excerpt, derive, abstract, copy, cull
she took a little wine: DRINK, imbibe; consume, swallow, eat, ingest
many prisoners were taken: CAPTURE, seize, catch, arrest, apprehend, take into custody; carry off, abduct
someone’s taken my car: STEAL, remove, appropriate, make off with, pilfer, purloin; informal filch, swipe, snaffle; Brit. informal pinch, nick
take four from the total: SUBTRACT, deduct, remove; discount; informal knock off, minus
all the seats had been taken: OCCUPY, use, utilize, fill, hold; reserve, engage; informal bag
I have taken a room nearby: RENT, lease, hire, charter; reserve, book, engage.
I took the job: ACCEPT, undertake
I’d take this over the other option: PICK, choose, select; prefer, favour, opt for, plump for, vote for
take, for instance, the English: CONSIDER, contemplate, ponder, think about, weigh up, mull over, examine, study, meditate over, ruminate about
he takes ‘The Observer’: SUBSCRIBE TO, buy, read
she took his temperature: ASCERTAIN, determine, establish, measure, find out, discover; calculate, compute, evaluate, rate, assess, appraise, gauge
he took notes: WRITE, note (down), jot (down), scribble, scrawl, record, register, document, minute
I took it back to London: BRING, carry, bear, transport, convey, move, transfer, shift, ferry; informal cart, tote
he priest took her home: ESCORT, accompany, help, assist, show, lead, guide, see, usher, convey
he took the train: TRAVEL ON/BY, journey on, go via; use
the town takes its name from the lake: DERIVE, get, obtain, come by, acquire, pick up
she took the prize for best speaker: RECEIVE, obtain, gain, get, acquire, collect, accept, be awarded; secure, come by, win, earn, pick up, carry off; informal land, bag, net, scoop
I took the chance to postpone it: ACT ON, take advantage of, capitalize on, use, exploit, make the most of, leap at, jump at, pounce on, seize, grasp, grab, accept
he took great pleasure in painting: DERIVE, draw, acquire, obtain, get, gain, extract, procure; experience, undergo, feel
Liz took the news badly: RECEIVE, respond to, react to, meet, greet; deal with, cope with.
do you take me for a fool?: REGARD AS, consider to be, view as, see as, believe to be, reckon to be, imagine to be, deem to be
I take it that you are hungry: ASSUME, presume, suppose, imagine, expect, reckon, gather, dare say, trust, surmise, deduce, guess, conjecture, fancy, suspect
I take your point: UNDERSTAND, grasp, get, comprehend, apprehend, see, follow; accept, appreciate, acknowledge, sympathize with, agree with
Shirley was rather taken with him: CAPTIVATE, enchant, charm, delight, attract, beguile, enthral, entrance, infatuate, dazzle; amuse, divert, entertain; informal tickle someone’s fancy
I can’t take much more: ENDURE, bear, tolerate, stand, put up with, abide, stomach, accept, allow, countenance, support, shoulder; formal brook; archaic suffer
applicants must take a test: CARRY OUT, do, complete, conduct, perform, execute, discharge, accomplish, fulfil
I took English and French: STUDY, learn, have lessons in; take up, pursue; Brit. read; informal do
the journey took six hours: LAST, continue for, go on for, carry on for; require, call for, need, necessitate, entail, involve
it would take an expert to know that: REQUIRE, need, necessitate, demand, call for, entail, involve
I take size three shoes: WEAR, use; require, need
the dye did not take: BE EFFECTIVE, take effect, hold, root, be productive, be effectual, be useful; work, operate, succeed, function; formal be efficacious

 
Opposite
give, free, add, refuse, miss
 
▶ Noun
he whalers’ commercial take: CATCH, haul, bag, yield, net
the state’s tax take: REVENUE, income, gain, profit; takings, proceeds, returns, receipts, winnings, pickings, earnings, spoils; purse
a clapperboard for the start of each take: SCENE, sequence, (film) clip
a wry take on gender issues: VIEW OF, reading of, version of, interpretation of, understanding of, account of, analysis of, approach to

Source: Oxford

گرفتن – Take

واژه “Take” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Take” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود.


مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در به کار بردن فعل Sit

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

راهنمای نگارش یک نامه ی حرفه ای

امروزه با پیشرفت ارتباطات از طریق اینترنت، استفاده از ایمیل ها نسبت به نامه های قدیمی بسیار رایج تر و کاربردی تر شده است . اما باید دقت کنید که ایمیل ها به نسبت نامه ها غیررسمی تر نباشند، بخصوص در دنیای کسب و کار نمی توانیداجازه دهید زبان مورد استفاده شما غیررسمی شود. ممکن است ایمیل ها راه سریع تر و مناسب تری برای مکاتبات به نظر برسند، ولی طرف تجاری شما از کنار مکاتبه بیش از حد غیر رسمی شما بسادگی عبور نخواهد کرد. البته جای ترس وجود ندارد! نکات زیر را که در بر گیرنده چند اصل کلی می باشند، بخوانید تا به اندازه کافی جنبه های حرفه ای به ایمیل هایتان اضافه شود.

✴️ نامه خود را با الفاظ احترامی greeting آغاز کنید ✴️

این بخش از اهمیت ویژه ای برخوردار است. عبارت هایی مانند “Dear Lilian” می تواند آغازگر مناسبی برای نامه باشد. بسته به میزان آشنایی نگارنده نامه با مخاطب، نگارنده نامه می تواند از نام خانوادگی مخاطب به جای نام شخص استفاده کند، مانند “Dear Mrs. Price”. اگر رابطه شخصی دوستانه تر باشد، می نوان فقط گفت “Hi, Kelly”. اگر نامه شما خطاب به یک شرکت است می توانید بنویسید ” To Whom it May Concern”.

✴️ از دریافت کننده تشکر کنید ✴️

اگر شما در پاسخ به تقاضای یک مشتری نامه می نویسید، نامه خود را با تشکر آغاز کنید. به عنوان مثال اگر شخصی سؤالی از شرکت شما داشته باشد، می توانید بنویسید:

.Thank you for contacting ABC company

اگر شخصی به یکی از ایمیل های شما پاسخ داده است، حتما” جمله ای مانند:

.Thank you for your prompt reply

یا

.Thanks for getting back to me

اگر راهی برای تشکر از نویسنده و نگارنده نامه پیدا کردید، حتما” این کار را بکنید. این کار به مخاطب حس آرامش می دهد و می تواند نشان دهنده ادب شما باشد.

✴️ هدف خود را از نگارش نامه مشخص کنید

اگر در حال نوشتن اولین نامه هستید، شاید نوشتن یک خط تشکر غیر ممکن باشد. در عوض سعی کنید با بیان هدف از نگارش نامه کار خود را شروع کنید. به عنوان مثال:

I am writing to enquire about

یا

I am writing in reference to

خیلی مهم است که از همان ابتدا هدف خود را مشخص کنید و سپس متن اصلی خود را آغاز کنید.

به دستور زبان، املا، نقطه گذاری جملات خود توجه کنید و از جملات بلند پرهیز کنید. سعی کنید از جملات ساده و مشخص استفاده کنید.

✴️ اتمام نامه

پیش از اتمام نامه، یک بار دیگر از مخاطب خود تشکر کنید و از الفاظ مؤدبانه استفاده کنید. می توانید از جملاتی مانند:

.Thank you for your patience and cooperation

یا

.Thank you for your consideration

بهره ببرید و در ادامه بنویسید:

.If you have any questions or concerns, don’t hesitate to let me know
و
.I look forward to hearing from you

✴️ بخش پایانی نامه

در آخرین بخش باید از کلمات و عبارات مناسب برای خاتمه نامه خود استفاده کنید. عبارت هایی مانند Best regards, Sincerely, Thank you همگی گزینه های مناسب برای حالت های رسمی هستند. بهتر است سعی شود تا از عبارت هایی مانند Best wishes و Cheers برای ایمیل های دوستانه تر و شخصی تر استفاده شود.
در نهایت پیش از ارسال، ایمیل را چک کنید و مطمئن شوید که اشکال تایپی و گرامری نداشته باشید


مطلب پیشنهادی : کاربرد فعل Get در گرامر زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

کاربرد فعل BRING در عبارات انگلیسی

در این مقاله کاربرد فعل BRING در عبارات انگلیسی را با مثال هایی شرح داده ایم این مطلب در هشت بخش ارائه شده است که هر بخش مثال مربوط به خود را دارد و هر بخش شامل عنوان، معنی یا مفهوم این فعل در آن بخش و در نهایت مثالی که بصورت یک جمله آورده شده است تا شما زبان آموزان گرامی بهتر این موضوع را درک نمایید.

کاربرد فعل BRING در عبارات انگلیسی

bring about
Meaning: cause✅
.Example: She hopes to bring about a change in his attitude

bring in
Meaning: yield, earn✅
Example: His investments bring in a profit, and his wife brings in
.fifty thousand dollars a year

bring on
Meaning: cause✅
.Example: The assassination brought on the first world war

Meaning: cause to come forth, produce✅
!Example: Bring on the wine

bring [something] on [oneself]

Meaning: cause problems for oneself✅
Example: By refusing to listen to his teacher, he brought the
.failure on himself

bring out
Meaning: emphasize✅
?Example: That blue shirt brings out the color of your eyes

Meaning: inspire✅
Example: That teacher is able to bring out the best in her
.students

bring to mind
Meaning: remind someone of✅
Example: The smell of baking bread brings my mother’s kitchen to
.mind

bring up
Meaning: raise, rear✅
Example: After my parents died, I was brought up by my
.grandmother

bring down
Meaning: cause to fail✅
.Example: The war brought down the government

در پایان این مقاله امیدواریم که این مطلب برای شما دوستان گرامی مفید واقع شده باشد و قدم کوچکی در ارتقا سطح زبان شما عزیزان داشته باشیم.


مطلب پیشنهادی : کاربرد فعل Get در گرامر زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

ریشه ی کلمات

ریشه ی کلمات

در زبان انگلیسی ریشه ی بسیاری ازکلمات از زبانهای لاتین ویونانی نشأت گرفته اند.

ریشه:بن کلمه وعنصراصلی سازنده ی یک کلمه ست که با پسوند(بعداز آن)و پیشوند( قبل از آن) همراه میشه. بعضی از ریشه ها میتونن به تنهایی بکاربرن مثل form. بعضی دیگه از ریشه ها فقط با وندها بکار میرن که لیستشون روبراتون اینجا آوردم …

anthro = انسان
eg : anthropology (انسان شناسی)

auto = خود
automobile (خودرو)

biblio = کتاب
eg : bibliofile (عاشق ِکتاب)

chroma = رنگ
eg : chromosome (رنگین تن)

chrono = زمان
eg : chronometer (زمان سنج)

cosm = جهان
eg : cosmology (جهان شناسی)

cycl = چرخ
eg : tricycle (سه چرخه)

dict/doc = گفتن
eg : predict (پیش بینی کردن)

duct = هدایت کردن
eg : conduct (هدایت کردن)

fact = ساختن
eg : manufacture (تولیدکردن)

form = شکل دادن
eg : reform (اصلاح کردن)

fort = قوی
eg : fortify (مستحکم کردن)

geo = زمین
eg : geology (زمین شناسی)

graph = نوشتن
eg : biography (زندگی نامه)

hetro = مختلف
eg : hetrodox (دارای دین متفاوت)

logy = مطالعه
eg : psychology (روانشناسی)

man = دست
eg : manscript (دست نویس)

matri = مادر
eg : matricide (مادرکشی)

medi = وسط
eg : medieval (قرون وسطیٰٰ)

mis = فرستادن
eg : missile (موشک)

omni = همه
eg : omnipresent (همه جاحاضر)

patri = پدر
eg : patriarch (پدرسالاری)

pathy = احساس
eg : sympathy (حس همدردی)

phon = صدا
eg : phonology (آواشناسی)

port = حمل کردن
eg : transport (حمل ونقل کردن)

sequ = دنبال کردن
eg : sequence (توالی)

tel = دور
eg : telephone (تلفن)

tract = کشیدن
eg : traction (کشش)

vene = آمدن
eg : intervene (پادرمیانی کردن)

vert = تغییر دادن
eg : convert (تغییر دادن)

voc = صداکردن
eg : vocal (صوتی)


مطلب پیشنهادی : فرق بین (much) و (many)

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان