موسسه روژین ایلیا

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اصطلاح “ The long and short of it ” در زبان انگلیسی

در این پست می خواهیم در مورد اصطلاحی بحث کنیم که در آن مفهوم “لُپ کلام” و یا “جان کلام” بیان می شود، اصطلاحی که برای این منظور استفاده می شود، عبارت اصطلاحی “ the long and short of it ” است که می توان معادل آن را در زبان فارسی عبارت اصطلاحی “خلاصه مطلب” دانست

برای درک بهتر آن به مکالمه زیر توجه کنید: 

?Judge: Tell me Mr. Johnson what happened exactly

Mr. Johnson: I was driving to home, but suddenly someone stopped in front of me and told me to get off the car and give them whatever I have in my pocket and my car. The long and short of it was that he is a criminal who took all my belongings

?Judge: Was there anybody while it was happened

Jason: I don’t think so.

قاضی: آقای جانسون به من بگویید که دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

آقای جانسون: من در حال رانندگی به سمت خانه بودم، اما ناگهان کسی جلوی من ایستاد و به من گفت که از ماشین پیاده شوم و هرچه را که در جیبم و یا در ماشینم داشته ام به من بده. خلاصه لُپ کلام اینکه او یک جنایتکار بود که همه وسایل من را گرفت.

قاضی: آیا در آن زمان که حادثه اتفاق افتاد کسی هم در آنجا بود؟

جیسون: فکر نکنم.

همانطور که از مثال مکالمه ای فوق مشاهده می کنید اصطلاح “لُپ کلام” و یا “جان کلام” و یا “خلاصه مطلب” با عبارت اصطلاحی “the long and short of it” بیان شده که معادل فارسی آن می تواند به صورت زیر باشد:

 

The long and short of it

لُپ کلام

جان کلام

خلاصه مطلب

مختصر و مفید

مخلص کلام

به نظر می رسد که اصطلاح “the long and short of it” برای اولین بار در سال ۱۵۰۰ میلادی و به صورت “the short and long of it” به کار رفته است و پس از آن در اواخر ۱۶۰۰ میلادی به صورت امروزی آن (the long and short of it) در آمده است.

مترادف این اصطلاح در بسیاری از دیکشنری های انگلیسی به انگلیسی به صورت زیر بیان شده است:

abbreviation, abridgment, abstract, analysis, aperçu, brief, capitulation, case, compendium, condensation, conspectus, core, digest, epitome, essence, extract, inventory, nutshell, outline, pandect, prospectus, précis, recap, recapitulation, reduction, rehash, report, review, roundup, run-through, rundown, résumé, sense, skeleton, sketch, sum, sum and substance, summation, survey, syllabus, synopsis, version, wrap-up

برای درک بهتر معنا و مفهوم این ضرب المثل در زبان انگلیسی به توضیحات چند دیکشنری در مورد آن و سپس به چندین مثال مرتبط توجه کنید:

The long and (the) short of it

the summary of a subject, the most important point

خلاصه ای از موضوع، مهمترین نکته

Oxford

All that can or need be said

همه آنچه را که می توان گفت و یا نیاز به گفتن هست.

​Cambridge

It is said when you want to explain the general situation without giving details

این عبارت زمانی استفاده می شود که شما می خواهید وضعیت کلی را بدون ارائه توضیحات دقیق تشریح کنید.

Merriam – Webster

It is used when making a statement that is brief and that tells someone only the most important parts of something

این عبارت زمانی استفاده می شود که بخواهید خلاصه ی چیزی را بیان کنید و مهمترین نکات و بخش های گفته ای را بر زبان بیارید

Dictionary.com

The substance or gist of something

جوهر یا جان مایه کلام چیزی

Collins Dictionary

the essential points or facts

نکات ضروری یا حقایق

Macmillan Dictionary

It is used for saying that you will tell someone a long and complicated story very quickly and simply

از این عبارت زمانی استفاده می شود که شما می خواهید یک داستان طولانی و پیچیده را به سرعت و به سادگی تعریف کنید

The free dictionary

The main idea or facts of something. The most important point; The summary of the matter. The substance or gist

مهمترین ایده یا حقایق مربوط به چیزی. مهمترین نکته؛ خلاصه ی چیزی. جوهر یا جان کلام چیزی

برای درک بیشتر این اصطلاح به چند مثال توجه کنید:

The long and the short of it is that they are willing to make a deal with our company
لُپ کلام این است که آنها مایل به انجام معامله با شرکت ما هستند.

The long and the short of it is, I must make a proposal to my girlfriend, otherwise I will lose her

لُپ کلام این است که من باید پیشنهاد ازدواج به دوست دخترم بدهم در غیر این صورت ممکن است او را از دست بدهم.

Well, the the long and the short of it is that finally they got divorced last year after such a hard life they had together

لُپ کلام این است که در نهایت آنها سال گذشته پس از یک زندگی سخت که با هم داشتند، طلاق گرفتند.

The first page of this report will give you the long and the short of it

صفحه اول گزارش، لُپ کلام (و یاخلاصه مطلب) را به شما می دهد.

I could give you all reasons for my decision, but the long and the short of it is that I just don’t want to quit this job

من می توانم همه دلایل تصمیم خود را به شما بدهم، اما خلاصه مطلب و لُپ کلام من این است که من فقط نمی خواهم این کار را ترک کنم.

You can find the long and the short of every chapter before reading all the chapter

قبل از خواندن تمام هر فصل، می توانید خلاصه مطالب و لُپ کلام هر فصل را پیدا کنید.

That’s the long and the short of it, so if you want more details, you can google it

این خلاصه مطالب و لُپ کلام قضیه است، بنابراین اگر می خواهید جزئیات بیشتری در اختیار داشته باشید، میتوانید آن را گوگل کنید.

The long and the short of his words is that he wants a loan from the bank soon, otherwise he will be bankrupted

لُپ کلام او این است که او  وام سریعی از بانک می خواهد، در غیر این صورت او ورشکسته خواهد شد.


مطلب پیشنهادی »اشتباه رایج در استفاده از Tired (خسته)

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

Ear Idioms

Ear Idioms

عزیزان زبان آموز در اینجا لیستی از اصطلاحات کاربردی مربوط به گوش (Ear Idioms) براتون آماده کردیم. امیدواریم که براتون مفید باشه.

۱- bend sb’s ear                          درباره مسئله خود با کسی حرف زدن

۲- box sb’s ears                                   توی گوش کسی خواباندن

۳- cock an ear for/at sb/sth                   گوش به زنگ بودن

۴- be easy on the ear                           جالب بودن  – به گوش خوش آمدن

۵- give sb/get a thick ear بیخ گوش کس خواباندن – کسی را کتک زدن

۶- make a pig’s ear out of sth               خراب کردن – افتضاح کردن

۷- be music to one’s ears قند توی دل  آب شدن – دل کسی را شاد کردن

۸- not believe one’s ears                      باور کسی نشدن

۹- be out on one’s ear                         اخراج شدن – ازکار بیکار شدن

۱۰- shut one’s ear to sb/sth                 حرف کسی را نشنیدن

۱۱- smile from ear to ear                    نیش کسی تا بناگوش باز شدن

۱۲- walls have ears                            دیوار موش دارد موش هم گوش دارد

۱۳- with a flea in one’s ear                  سرزنش – ملامت

۱۴- listen with half an ear                    گوش نکردن – توجه نکردن

۱۵- be all ears                                    سراپا گوش بودن

۱۶- fall on deaf ears                            ناشنیده ماندن

۱۷- my ears are burning احساس می کنم دارند پشت سرم حرف می زنند 

۱۸- go in one ear and out the other  شنیدن همان و فراموش کردن همان

۱۹- have/keep an/ one’s ear to the ground      گوش به زنگ بودن

۲۰- have a word in sb’s ear                           در گوشی با کسی حرف زدن

۲۱- have sb’s ear                                         مورد اعتماد کسی بودن

۲۲- win sb’s ear                                           اعتماد کسی را جلب کردن

۲۳- over head and ear                                  تا خرخره

۲۴- be over head and ear in love                یک دل نه صد دل عاشق بودن

۲۵- lend an ear to sb                                     گوش فرا دادن به

۲۶- prick up one’s ear                                     گوش تیز کردن

۲۷- set (persons) by the ears                           دو به هم زنی کردن

۲۸- turn a deaf ear        به روی خود نیاوردن – گوش کس بدهکار نبودن

۲۹- be up to one’s ear in sth                           سخت مشغول کاری بودن

۳۰- be wet behind the ears          دهان کسی بوی شیر دادن – خام بودن

۳۱- come to/reach sb’s ears                          به گوش کسی رسیدن

۳۲- have a good ear for music                       گوش موسیقی داشتن

۳۳- play sth by earاز بر اجرا کردن – به مقتضای وضع و موقعیت عمل کردن


مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در استفاده از Sure

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

اصطلاح “ با دم شیر بازی نکن ” در زبان انگلیسی

 

در این پست ما به بررسی اصطلاح کاربردی “ با دم شیر بازی نکن ” می پردازیم.

در زبان فارسی برای هشدار دادن به کسی که مرتکب کاری خطرناک می شود از ضرب المثل “ با دم شیر بازی نکن ” استفاده می شود. و داستان جالبی پشت این ضرب المثل وجود دارد.

گویا در جنگلی شیری زندگی می کرد که به خاطر گرمای هوا به زیر سایه درختی برای خوابیدن و استراحت می رود و در آن اطراف انواع حیوات موذی مانند مگس و حشرات و از جمله یک موش وجود داشت. موش که در لانه خود در زیر سایه درخت زندگی می کرد وقتی که می بیند در آنجا شیری استراحت می کند و خوابش برده از لانه اش بیرون می پرد و از سر و دم و کول شیر بالا می رود و می خواهد سر به سر شیر بگذارد. شیر که از این حرکات و مزاحمت های حیوانات و حشرات اطراف تا حدودی کلافه شده بود با این حرکات مسخره کننده و مزاحمت موش بسیار عصبانی می شود و از موش را می گیرد و او را تهدید به کشتن می کند و به می گوید ” مگر نمی دانی من سلطان جنگل هستم، پس چرا با دم شیر بازی می کنی؟” موش که خیلی ترسیده بود به التماس و خواهش می افتد که این بار او را ببخشد و او را نکشد و در عوض آن در وقت مناسب برای او تلافی می کند. شیر حرف های موش در مورد کمک کردن او را مسخره می کند ولی در نهایت او را آزاد می کند.

بعد از مدتها روزی شیری در دام صیادی اسیر می شود و خود را در داخل تور صیاد محبوس می بیند که در آن لحظه موش به کمک او می آید و با جویدن بندهای تور شیر را از دام صیاد آزاد می کند، و بخشش شیر را در روزی که با دمش بازی کرده بود و باعث عصبانیت او شده بود با این کارش جبران می کند.

در زبان انگلیسی هم مشابه همین اصطلاح و این داستان وجود دارد با این اختلاف که در زبان انگلیسی به جای بازی کردن (Play) با دم شیر (Lion’s tail) از فعل twist به معنی پیچاندن ، چرخیدن ، پیچیدن ، تابیدن ، چرخاندن استفاده می شود.

برای درک بهتر معنی این اصطلاح به توضیحات آن در دیکشنری و مثال های مربوطه توجه کنید:

Twist the lion’s tail / Twisting the lion’s tail

Annoy or provoke a person, group, nation, or government

آزار و اذیت یا تحریک یک فرد، گروه، ملت، و یا دولت

مثال:

Be careful and don’t twist the lion’s tail in politics

مواظب باش که در دنیای سیاست با دم شیر بازی نکنی.

Never twist the lion’s tail if you want to be her friend

اگر میخواهی با او دوست شوی،  با دم شیر بازی نکن.

John is twisting the lion’s tail by showing his opposite view about the election

جان با اظهار نظر مخالفش در مورد نتایج انتخابات با دم شیر بازی می کند.


مطلب پیشنهادی : عبارات اصطلاحی مربوط به Food (غذا) در زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

اصطلاح “ Life of Riley ” در زبان انگلیسی

در این پست می خواهیم در مورد اصطلاحی بحث کنیم که در آن مفهوم “داشتن یک زندگی شاد بدون کار سخت، مشکلات یا نگرانی” بیان می شود، اصطلاحی که برای این منظور استفاده می شود، عبارت غیر رسمی “ Life of Riley ” است که می توان معادل آن را در زبان فارسی عبارت اصطلاحی “زندگی بدون دغدغه” دانست

برای درک بهتر آن به مکالمه زیر توجه کنید: 

Jason: I heard that your father is going to be retired soon with a big compensation package. He will receive a huge amount of money

Alicia: Yes, he will be retired soon and he will have a Life of Riley just with himself

Jason: I bet you he will travel to many countries

جیسون: من شنیدم که پدرت به زودی با یک بسته پاداش بزرگ بازنشسته خواهد شد. او پول زیادی دریافت می کند.

آلیشیا: بله، او به زودی بازنشسته خواهد شد و او تنها یک زندگی بدون دغدغه (زندگی آسوده) خواهد داشت.

جیسون: من شرط می بندم که او به بسیاری از کشورها سفر خواهد کرد.

همانطور که از مثال مکالمه ای فوق مشاهده می کنید زندگی آسوده و یا زندگی مرفه داشتن پدر آلیشیا با عبارت اصطلاحی “ Life of Riley” بیان شده که معادل فارسی آن می تواند به صورت زیر باشد:

 

Life of Riley

 زندگی راحت و بدون دغدغه داشتن

زندگی آسوده

زندگی مرفه 

توجه کنید که واژه “Riley” در اصطلاح “Life of Riley” از نظر لغوی به معنی گل آلود، کثیف، می باشد و در واقع یک اسم خاص مذکر است. این عبارت اصطلاحی احتمالا به اوایل قرن بیست و یکم بر می گردد و منشا ایرلندی آمریکایی دارد، اما اینکه واقعا اسم رایلی به چه شخصی اشاره دارد مشخص نیست. در برخی از منابع و دیکشنری ها ریشه این اصطلاح را به شعری از پاتریک رونی (Patric Rooney) به نام “Is That Mr. Reilly”که در سال ۱۸۸۰ میلادی آن را سروده مرتبط می دانند. شاعر در این شعر توضیح می دهد اگر روزی ثروتمند و پولدار شود چه کارهایی انجام خواهد داد، هر چند برخی از منابع دیگر آن را به ترانه ای که در سال ۱۹۱۷ خوانده شده مرتبط می دانند. با وجود همه این بحث ها، این اصطلاح از سال ۱۹۲۷ در آمریکا بسیار رایج شد.

مترادف این اصطلاح در بسیاری از دیکشنری های انگلیسی به انگلیسی به صورت زیر بیان شده است:

bed of roses, clover, easy street, Fat City, gravy train, hog heaven, lap of luxury, life of ease, luxury, the good life, velvet

برای درک بهتر معنا و مفهوم این ضرب المثل در زبان انگلیسی به توضیحات چند دیکشنری در مورد آن و سپس به چندین مثال مرتبط توجه کنید:

lead/live the life of Riley

Life of Riley 

to have a happy life without hard work, problems or worries

داشتن یک زندگی شاد بدون کار سخت، مشکلات یا نگرانی

a luxurious or carefree existence

یک زندگی لوکس یا بی دغدغه و سبکبار.

​Cambridge

to live an easy and comfortable life, without any need to work hard

آسان و راحت زندگی کردن، زندگی بدون هیچگونه نیاز و یا کار سختی

Merriam – Webster

a carefree comfortable way of living

یک روش راحت و بی دغدغه برای زندگی کردن

Dictionary.com

a carefree, comfortable, and thoroughly enjoyable way of living

یک روش زندگی بی دغدغه، راحت و کاملا لذت بخش

Collins dictionary

if you say that someone is living the life of Riley, you mean that they have a very easy and comfortable life with few worries – an easy life – a luxurious and carefree existence

وقتی شما می گویید که کسی “زندگی آسوده“ای دارد، منظور شما این است که او زندگی بسیار آسان و راحت را بدون نگرانی دارد – زندگی آسان – یک زندگی لوکس و بی دغدغه

US – Informal – a very pleasant or luxurious way of living

انگلیسی امریکن – عبارت غیر رسمی – روش بسیار لذت بخش و لوکس زندگی

The free dictionary

To lead a life of great ease, comfort, or luxury

زندگی راحت، لوکس، و بدون دردسری را اداره کردن.

If someone lives the life of Rileythey have a very enjoyable life because they have plenty of money and no problems

کسی که “زندگی آسوده و بدون دغدغه ای” دارد و یا به این روش زندگی می کند، زندگی بسیار لذت بخشی دارد که پول زیادی دارد و بدون مشکل می باشد.

برای درک بیشتر این اصطلاح به چند مثال توجه کنید:

My cousin is so wealthy, who is driving big expensive car and living the life of Riley

پسر عموی من خیلی ثروتمند است، که ماشین بزرگ گرانقیمتی دارد و زندگی آسوده و بدون دغدغه ای دارد.

Donald Trump who became the US president, used to live the life of Riley for all of his life

دونالد ترامپ که رئیس جمهور ایالات متحده شد، تمام سالهای زندگیش، زندگی آسوده و بدون دغدغه ای داشته است.

After he won the lottery, he’s led the life of Riley
او پس از برنده شدن در قرعه کشی، زندگی آسوده و بدون دغدغه ای را هدایت کرد.

مطلب پیشنهادی : عبارات اصطلاحی مربوط به Tire و Tired در زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

تفاوت بین Person و Persons و People در زبان انگلیسی

آیا می دانید تفاوت بین Person و People چیست؟

در زبان انگلیسی خیلی از زبان آموزان با کاربرد واژه People و یا Person مشکل دارند و در خیلی از مواقع دچار اشتباه می شوند. در اینجا نکات مهمی در مورد این اسم و کاربرد صحیح آن خدمت شما ارائه می کنم:

اولا این را بدانید که واژه Person کلمه ای است که نقش اسم را در ساختار گرامری جمله دارد و به همین دلیل اطلاع از مفرد و جمع بودن این لغت برای کاربرد درست آن اهمیت دارد.

Person

Person اسم مفردی است که از لحاظ لغوی دارای این معانی می باشد:

شخص ، شخصیت، نفر ، آدم ، کس ، وجود ، ذات ، هیکل

Person هم دارای کاربرد رسمی و هم غیر رسمی است. ما از این واژه که مفرد است برای اشاره به هر انسانی استفاده می کنیم. مثال:

.John is a good person

جان شخص خوبی است.

.He is a person who I never trust

او شخصی است که من هرگز به او اعتماد ندارم.

توجه کنید که واژه Person جزو اسامی بی قاعده ای است که نمی توان آن را با s به صورت جمع استفاده کرد به همین دلیل از واژه People برای بیان این واژه به صورت جمع استفاده می شود. اما در برخی موارد دیده می شود که این اصل رعایت نمی شود و حالت جمع این واژه با اضافه کردن “s” جمع به صورت Persons مورد استفاده قرار می گیرد که این کاربرد بیشتر در گفتار عامیانه و یا در متون حقوقی بسیار رسمی و آن هم در شرایط خاص دیده می شود. به مثال های زیر توجه کنید:

. Any person or persons found in possession of illegal substances will be prosecuted

هر شخص یا اشخاصی که به عنوان مالک کالاهای غیر قانونی شناخته شوند تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت.

در مثال فوق  که از یک متن حقوقی گرفته شده برای تاکید بر شخص در متن (که هیچ استثنایی برای هیچ کسی در مورد آن قانون خاص وجود ندارد) این کلمه هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع بکار رفته است. اما برای بیان این مفهوم به صورت کلی و یا برای اشاره به گروه خاصی از افراد باید از واژ People استفاده شود و به کاربردن Persons کاملا اشتباه خواهد بود. به مثال زیر توجه کنید:

 I saw five people walking in the park 

 I saw five persons walking in the park ×

پنج نقر را دیدم که در پارک قدم می زدند. – جمله دوم به دلیل استفاده نادرست از persons اشتباه است.

 Mike and Mary are such nice persons ×

 Mike and Mary are such nice people✓

مایک و مری آدم های خوبی هستند. – جمله دوم به دلیل استفاده نادرست از persons اشتباه است.

Ten people applied for the job, but only one person could get the job


People

People که حالت جمع واژه Person می باشد برای اشاره چند نفر و یا گروهی از افراد و به صورت کلی استفاده می شود و معنی آن چنین است:

مردم ، خلق ، مردمان ، قوم ، ملت ، توده مردم، افراد، اشخاص

جمع بندی نهایی:

Person یک اسم مفرد است و اگر بخواهیم از Person به صورت یک اسم جمع استفاده کنیم باید شکل جمع این اسم را که همان People است به کار ببریم، مگر اینکه بخواهیم آن را به صورت خودمانی و یا حقوقی و برای بیان منظور خاصی استفاده کنیم که در آن صورت می توان Persons را به کار برد.


مطلب پیشنهادی » اشتباه رایج در استفاده از Tie

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

اشتباه رایج در استفاده از Sure

در این پست در مورد واژه ” Sure ” به معنی “مطمئن” چند نکته ای را خدمت شما ارائه می کنم. نکته اول در مورد این واژه این است که این لغت از لحاظ گرامری هم نقش صفت را دارد و هم نقش قید حالت و معنی آن در دیکشنری چنین بیان شده است:

خاطر جمع ، مطمئن ، از روى یقین ، قطعى ، مسلم ، محقق ، استوار ، راسخ ، یقینا

کلمات هم معنی و مترادف این واژه که در دیکشنری آکسفورد (Oxford) برای آن ذکر شده عبارتند از:

Certain, positive, convinced, confident, definite, assured, satisfied, persuaded; unhesitating, unwavering, unshakeable

bound, likely, destined, fated

guaranteed, unfailing, infallible, unerring, assured, certain, inevitable, as sure as eggs is eggs

unquestionable, indisputable, irrefutable, incontrovertible, undeniable, indubitable, undoubted, absolute, categorical, true, certain; obvious, evident, plain, clear, conclusive

reliable, dependable, trustworthy, unfailing, infallible, certain, unambiguous, true, foolproof, established, effective

firm, steady, stable, secure, confident, steadfast, unfaltering, unwavering

متضاد این واژه نیز واژه “unsure” است هر چند لغات دیگری مانند “uncertain” ، “doubtful” ، و “unlikely” نیز به در دیکشنری ها عنوان واژه متضاد آن بیان شده است.

نکته مهمی که در زبان انگلیسی درباره این واژه وجود دارد استفاده از آن به صورت عبارت “مطمئن از چیزی و یا کسی” است که اگر بخواهیم این عبارت را با استفاده از صفت “Sure” بیان کنیم باید حرف اضافه ای به همراه این صفت آورده شود تا بتوان عبارت مورد نظر را به درستی بیان کرد. اشتباهی که خیلی از افراد در استفاده از حرف اضافه مناسب با این واژه مرتکب می شوند استفاده نادرست از حرف اضافه “for”، و یا موارد مشابه است که باید به جای آن از حرف اضافه ” of ” به همراه آن استفاده کرد. بنابراین :

مطمئن از … :

 Sure for × 

 Sure of✓ 

مثال:

 She used to be so sure for herself, that’s why she takes so many selfie photos ×

 She used to be so sure of herself, that’s why she takes so many selfie photos

او خیلی به خودش مطمئن است (اعتماد به نفس بالایی دارد)، به همین دلیل است که او این همه عکس سلفی می گیرد.

 I’m quite sure for her honesty ×

 I’m quite sure of her honesty

من کاملا از صداقت او مطمئن هستم.

 They are sure for their victory in the derby ×

 They are sure of their victory in the derby

آنها به پیروزی خود در دربی مطمئن هستند.

 She was so sure for receiving an engagement proposal from her boss ×

 She was so sure of receiving an engagement proposal from her boss

او بابت دریافت پیشنهاد نامزدی از طرف دوست پسرش خیلی مطمئن بود.

 He wasn’t sure for taking part in the party, because he had to study for his English exam ×

 He wasn’t sure of taking part in the party, because he had to study for his English exam

او برای شرکت در مهمانی مطمئن نبود، زیرا مجبور بود برای امتحان انگلیسی خود مطالعه کند (درس بخواند).

 

نکته:

برای صفت certain نیز که کاربردی مشابه با sure دارد، از حرف اضافه of استفاده می شود. مثال:

I am quite certain of my family

من کاملا از خانواده ام مطمئن هستم.

The coach was so certain of his football players

مربی به بازیکنان فوتبالش خیلی مطمئن بود.


مطلب پیشنهادی : تفاوت surely و certainly در زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

Photo در زبان انگلیسی

Photo در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی و ارائه می کنم که در آنها از واژه “ Photo ” به معنی “عکس” و “تصویر” و “نور” استفاده شده است. واژه  "Photo” از لحاظ گرامری هم نقش اسمی، هم نقش فعلی (البته به صورت غیر رسمی)، و هم نقش پیشوند دارد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت های انگلیسی به انگلیسی به صورت زیر آمده است:

 

Picture /ˈfəʊtəʊ/:

(Noun):

Picture, snapshot, of light; of photography, photographic, photograph,

light : radiant energy <photon> <photography>

photograph : photographic <photoengraving>

photoelectric <photocell>

Prefix:

Relating to light

Relating to photography

این لغت با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Picture” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

عکس، تصویر، نور، "Photo"
عکسبرداری هوایی، شناسایی و اکتشاف یک منطقه خاص بوسیله هواپیما که در آن عکس های هوایی از مناطق خاص گرفته می شود air-photo reconnaissance
عکس سیاه و سفید، عکس که با استفاده از سایه های سیاه و سفید تولید می شود black-and-white photo
عکس جلد یک نشریه ، عکسی که در جلد یک نشریه، آلبوم، کتاب، و یا یک مجله چاپ می شود. cover photo
عکس حاوی تمام اعضای یک خانواده هسته ای یا گسترده است family photo
عکس پاسپورت، عکس کوچکی از صورت، مینی پرتره؛ عکسی که بر روی پاسپورت چسبانده می شود. passport photo
آلبوم عکس، کتابی که برای نگهداری و نمایش عکس ها مورد استفاده قرار می گیرد. photo album
تایش و انتشار نور photo emission
مسابقه ای که در آن با بررسی عکس هایی برنده مسابقه تعیین می شود؛ پایان نزدیک photo finish
نمایشگاه عکس، گالری عکس، مکانی که در آن عکس هایی به نمایش عموم می رسد. photo gallery
آزمایشگاه عکس، آزمایشگاهی که در آن فیلم ایجاد می شود photo lab
پیام رسان عکسپیام های تصویری، سیستم که اجازه می دهد تصاویر دیجیتال از یک تلفن همراه به دیگری یا به آدرس ایمیل ارسال شود photo messaging
  photo opperiod of time that famous people devote to journalists and television photographers
  photo portfolioset of photos (pictures or drawings) bound in book form, set of photos placed loosely in a folder
  photo-shootphoto session, session in which a photographer takes multiple photos of a model
 

photo-gravure

method of printing in which ink is absorbed in low-lying areas on the paper

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در استفاده از Tie

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

تفاوت ill و Sick در زبان انگلیسی

آیا می دانید که تفاوت دو واژه ill و sick در زبان انگلیسی چیست؟ پس این پست را به دقت بخوانید تا تفاوت های این دو واژه مشابه را یاد بگیرید و بتوانید آنها را به درستی استفاده کنید.

ill و sick دو لغت با معانی تقریبا مشابهی هستند که به طور کلی به معنی “بیماری“، “مریضی” و یا “وضعیت ناسالم شخص” می باشد اما دارای تفاوت های ریز و جزئی نیز هستند که دانستن آنها باعث می شود که بتوانید زمانی که می خواهید از آنها استفاده کنید دچار اشتباه نشوید.

در مورد این دو واژه و معانی آنها قبلا در دو پست جداگانه مطالب مفصلی خدمت شما ارائه شده، که در اینجا قصد تکرار آنها را ندارم. اما در اینجا تنها به ذکر معنی لغوی آنها می پردازیم و سپس با ذکر مثال هایی به تفاوت های این دو واژه مشابه اما متفاوت در زبان انگلیسی خواهیم پرداخت. اگر بخواهید هر کدام از آنها را مفصل تر مطالعه کنید و نیز عبارات اصطلاحی و یا کالوکیشن هایی که از این دو واژه ساخته می شوند را مطالعه کنید می توانید به لینک های زیر مراجعه کنید

 
ill :

ناخوش ، رنجور ، سوء ، خراب ، خطرناک ، ناشى ، مشکل ، سخت ، بیمار ، زیان آور ، به بدى ، بطور ناقص ، از روى بدخواهى و شرارت ، غیر دوستانه ، زیان

ill : / il/

▶ adjective
Unwell, sick, not (very) well, ailing, poorly, sickly, peaky, indisposed, infirm; out of sorts, not oneself, under/below par, bad, in a bad way; bedridden, invalided, on the sick list, valetudinarian; queasy, nauseous, nauseated; Brit. off colour; informal under the weather, laid up, lousy, rough; Brit. informal ropy, grotty; Austral./NZ informal crook; Brit. informal, dated queer

Harmful, damaging, detrimental, deleterious, adverse, injurious, hurtful, destructive, pernicious, dangerous; unhealthy, unwholesome, poisonous, noxious; poetic/literary malefic, maleficent, nocuous; archaic baneful

Hostile, antagonistic, acrimonious, inimical, antipathetic; unfriendly, unsympathetic; resentful, spiteful, malicious, vindictive, malevolent, bitter

Unlucky, adverse, unfavourable, unfortunate, unpropitious, inauspicious, unpromising, infelicitous, ominous, sinister; poetic/literary direful

Rude, discourteous, impolite; impertinent, insolent, impudent, uncivil, disrespectful; informal ignorant

Bad, poor, unsatisfactory, incompetent, deficient, defective, inexpert

well, healthy, beneficial, auspicious, polite

▶ noun

Problems, troubles, difficulties, misfortunes, trials, tribulations; worries, anxieties, concerns; informal headaches, hassles

Harm, hurt, injury, damage, pain, trouble, misfortune, suffering, distress

Illness, ailments, disorders, complaints, afflictions, sicknesses, diseases, maladies, infirmities

▶ adverb
Poorly, badly, imperfectly

Unfavourably, adversely, badly, inauspiciously

Barely, scarcely, hardly, only just, just possibly

Badly, adversely, unsuccessfully, unfavourably; unfortunately, unluckily, inauspiciously

Inadequately, unsatisfactorily, insufficiently, imperfectly, poorly, badly

Opposite: well, auspiciously, satisfactorily

Source: Oxford

Sick : 

مریضى ، ناخوش ، بیمار ، ناساز ، ناتندرست ، مریض شدن ، (سگ را) کیش کردن ، جستجوکردن، برانگیختن

Sick : / sik/

ILL, unwell, poorly, ailing, indisposed, not oneself; Brit. off colour; informal laid up, under the weather; Austral./NZ informal crook

Nauseous, nauseated, queasy, bilious, green about the gills; seasick, carsick, airsick, travel-sick; informal about to throw up

(informal) Disappointed, depressed, dejected, despondent, downcast, unhappy; angry, cross, annoyed, displeased, disgruntled; informal fed up; Brit. informal cheesed off

Bored, tired, weary; informal fed up

(informal): Macabre, black, ghoulish, morbid, perverted, gruesome, sadistic, cruel

Source: Oxford

همانطور که در بالا مشاهده می کنید این ill دارای ۳ نقش دستوری اسم، صفت، و قید است ولی  sick تنها نقش صفت را دارد، بنابراین مقایسه و بررسی تفاوت های این دو واژه براساس نقش صفتی آنها می باشد. معنی که در ظاهر از این دو واژه استتباط می شود همان بیماری و یا مریضی و یا حالتی از خوب نبودن وضعیت سلامت شخص می باشد. هر دو واژه sick و ill در زبان انگلیسی بعد از افعالی مانند be، become، feel، look، و یا seem بکار می روند  به مثال های زیر توجه کنید:

I was ill yesterday, but I’m fine today

دیروز بیمار بودم، اما امروز خوبم.

Mike looks ill. I don’t know what’s wrong with him

به نظر می رسد مایک بیمار باشد. من نمی دانم که چه مشکل (بیماری) ی دارد (چه بیماری دارد).

Mary felt sick so she decided to see a doctor last week

مری هفته گذشته احساس بیماری کرد بنابراین تصمیم گرفت تا پیش دکتر برود.

 
 

در زبان انگلیسی می توان از sick قبل از یک اسم استفاده کرد، اما معمولا در مورد ill چنین نیست و قبل از اسم از ill استفاده نمی شود. مثال:

 We were looking after a sick child in the morning, but we couldn’t find him

ما صبح به دنبال یک کودک بیمار می گشتیم، اما نتوانستیم او را پیدا کنیم.

توجه کنید که در مثال فوق نمی توان به جای sick child از ill child استفاده کنیم.

نکته دیگر اینکه در زبان انگلیسی بریتانیایی (بریتیش) sick به معنی “استفراق کردن” می باشد، اما در زبان انگلیسی آمریکایی بطور کلی به معنی “بد حال بودن” می باشد.


مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در استفاده از Tie

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عبارات اصطلاحی مربوط به Think (فکر کردن) در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Think ” به معنی “فکر” و “فکر کردن” استفاده شده است که از لحاظ گرامری دارای ۲ نقش فعل و اسم می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت های انگلیسی به صورت زیر آمده است:

Think: 

اندیشیدن ، فکر کردن ، خیال کردن ، گمان کردن، فکر، اندیشه 

Think: /θɪŋk/

■  verb (past and past participle thought)  think; 3rd person present: thinks; past tense: thought; past participle: thought; gerund or present participle: thinking
have a particular opinion, belief, or idea about someone or something.
use one’s mind actively to form connected ideas about someone or something. ▶have a particular mental attitude. ▶(think of/about) take into account or consideration. ▶(think of/about) consider the possibility or advantages of. ▶(think of) call to mind.
(think of) have a specified opinion of.
■  noun informal an act of thinking.

Source: Oxford

فکر کردن – Thinking

واژه “Think” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که معانی کاملا متفاوتی با هم دارند. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به واژه “Think” را که یکی از کاربردی ترین لغات زبان انگلیسی می باشد تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

 

اندیشیدن ، فکر کردن ، خیال کردن ، گمان کردن  فکر ، اندیشه Think
افراد هوشمند به یک روش مشابه فکر می کنند،GMTA  (در اینترنت) Great Minds think Alike
به نظر من، من فکر می کنم … ، برای من چنین به نظر می آید I think
من فکر نمی کنم، من این گونه فکر نمی کنم I think not
من فکر می کنم پس هستم، از آنجا که من می توانم تعقل و تفکر کنم پس من وجود دارم (نقل قولی از دکارت فیلسوف فرانسوی) I think therefore I am
فکر کردن به شما، شما در ذهن من هستید، من به شما فکر می کنم، TOY (اصطلاح چتی در اینترنتی) Thinking Of You
سرخ شدن به خاطر فکر کردن، خجالت کشیدن به دلیل فکر کردن blush to think
دوبار فکر نکردن، مکث نکردن برای فکر کردن، واکنش نشان ندادن قبل از هر انجام هر کاری did not think twice
آیا شما این چنین فکر می کنید؟ آیا شما چنین اعتقادی دارید ؟ آیا نظر شما این است؟ do you think so?
فقط فکر کن، توقف کنید و برای یک لحظه فکر کنید، روی چیزی فکر کردن، بیرون رفتن و یاد گرفتن just think
هرگز فکر نکردن، هرگز وارد ذهن نشدن، هرگز در نظر نگرفتن never thought
فکر کردن به چیزی ، غذای فکر something to think about
این نظر شماست، انگار نظر من مخالف آن چیزی است که شما فکر می کنید. that’s what you think
با صدای بلند فکر کردن، انعکاس با صدای بلند آنچه که شما به آن فکر می کنید. think aloud
قبل از عمل فکر کردن، قبل از انجام هر کاری ابتدا به آن فکر کنید think before you act
بهتر فکر کردن، خوب فکر کردن به چیزی بدون توجه به چیزی، دوباره فکر کردن، نظر عوض شدن think better of
سیاه فکر کردن، منفی فکر کردن، بدبینانه فکر کردن think black thoughts
سازنده فکر کردن، فکر کردن به طریقی که مفید است، سعی کردن برای رسیدن به ایده های جدید و بهتر think constructively
برای خود فکر کردن، به خود فکر کردن ، چیزی را کشف کردن، قطعات یک پازل را کنار هم قرار دادن. think for oneself
جهانی فکر کن و محلی اقدام کن، در مورد نگرانی های زیست محیطی جهانی فکر کنید و سعی کنید آنها را در جایی که زندگی می کنید بهبود ببخشید (شعار سیاسی) think globally act locally
به خوبی و سختی فکر کردن، با تلاش بزرگ فکر کردن think hard
به شدت به چیزی فکر کردن، در مورد کسی به خوبی فکر کردن think highly of
فکر کردن به نخو خاصی، به شیوه ای خاص فکر کردن think in terms of
فکر کردن در مورد موضوعی خاص، مسائل مشخصی را با هم مقایسه کردن think it over
افتخار کردن بیش از حد به انجام دادن کاری خاص، کسی خود را “بالای” انجام کاری در نظر بگیرید. think it scorn to do
فکر کردن کم به چیزی، به بدی به چیزی فکر کردن –دیدگاه بدی داشتن درباره چیزی think little of
زیادی به چیزی فکر کردن، ارزش دادن به چیزی، چیزی را در نظر گرفتن think much of
بی خیال بودن به چیزی، بی اعتنایی کردن به چیزی، اهمیت ندادن به چیزی think nothing of
در فکر چیزی بودن، در نظر گرفتن، تعقل کردن در مورد چیزی، فکر کردن در مورد چیزی، به یاد آوردن think of
فکر میکنی یه نقره ای هستی؟ کسی در مورد ارزش و اعتبار خود زیاده روی کند بر اهمیت خود را، به شیوه ای مغرورانه کار کردن، به خود بالیدن think one’s penny silver
به طور گسترده ای در مورد چیزی فکر کردن، تصمیم گیری پس از تفکر think out
موضوعی خاص را انعکاس دادن، فکر کردن روی موضوعی خاص think over
نظر بدی در مورد چیزی داشتن، به بدی در مورد چیزی فکر کردن، نظر منفی داشتن در مورد چیزی think poorly of
مستقیما در مورد چیزی فکر کردن، به واضحی و روشن در مورد چیزی فکر کردن، با ذهن باز در مورد چیزی فکر کردن، به جوری فکر کردن در مورد چیزی انگار که آن چیز را درک کرده باشی think straight
اتاق فکر؛ سازمان یا مؤسسه یا شرکتی که به عنوان مرکزی برای انجام تحقیقات و تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده و عمومی خدمات رسانی می کند. گروهی از کارشناسان که در یک موضوع خاص بحث می کنند؛ کمیته مشورتی think tank
فکر کردن در مورد دنیای چیزی،  بسیار زیاد تحسین کردن، تحسین و احترام بسیار زیاد think the world of
از طریق خاصی فکر کردن، بصورت گسترده درمورد چیزی فکر کردن، تصمیم گیری در مورد چیزی پس از فکر کردن به آن think through
دوبار در مورد چیزی فکر کردن، چندین بار چیزی را در نظر گرفتن think twice
به بالا فکر کردن، ایجاد و یا شروع چیزی think up
کسی که فکر می کند که او شخص مهمی است، آدم متکبر و مغرور، کسی که در مورد خود احساس غرور می کند. thinks he’s something
در مورد چیزی فکر کردن، فکر چیزی را کردن، ذهن کسی را آماده ساختن thought about it
به شدت به کسی فکر کردن، کسی را بسیار محترم داشتن، به شدت به کسی ارزش دادن، بسیار تحت تأثیر کسی بودن، بسیار اهمیت دادن به کسی thought highly of someone
خیلی به خود فکر کردن، فردی که خود را برای کاری مناسب ببیند، بیش از حد اعتماد به نفس نشان دادن thought highly of oneself
فکر کردن در مورد چیزی، موضوعی را در نظر گرفتن، ایده هایی در مورد چیزی داشتن thought it out
فکر کردن روی چیزی، موضوعی را در نظر گرفتن، ایده ای در مورد چیزی داشتن، چیزی که منعکس شده است thought it over
درست فکر کردن، فکر کردن در مورد اینکه چیزی درست بوده است. thought it right
اصلا به کسی فکر نکردن، احترام نگذاشتن به کسی، به کسی، تحت تأثیر کسی قرار نگرفتن thought nothing of someone
دو بار فکر کردن درباره چیزی، تصمیم گرفتن بدون عجله، thought twice
فکر کردن بهتر به چیزی، تغییر دیدگاه کسی در مورد چیزی به صورت مثبت to think better of
تمایل داشتن به فکر کردن در مورد چیزی، فهمیدن چیزی was inclined to think
فکر می کنی کجا هستی؟ شما فکر می کنید که این جا چه جایی است؟ شما فکر می کنید که با چه کسی صحبت می کنید؟

where do you think you are?

فکر می کنی کی هستی! جمله ای واکنشی به اذیت و نفرین

who do you think you are!

مطلب پیشنهادی : اصطلاح “ have (or keep) one’s wits about one” در زبان انگلیسی

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان
  • ۰
  • ۰

عبارات اصطلاحی مربوط به Tire و Tired در زبان انگلیسی

در این پست عبارات و اصطلاحاتی خدمت شما معرفی می شود که در آنها از واژه “ Tire ” به معنی “خسته شدن” و “Tired” به معنی “خسته” استفاده شده است. که از لحاظ گرامری دارای دو نقش اسمی و فعلی می باشد. معنی این واژه به تنهایی و بدون ترکیب شدن با واژه های دیگر در خیلی از فرهنگ لغت ها به صورت زیر آمده است:

Tire & tired

Tire: 

خسته کردن ، خسته ، از پا در آمدن ، فرسودن ، لاستیک چرخ ، لاستیک زدن به

Tired: 

خسته ، خسته و کوفته، سیر ، بیزار ، کسل ، بی حال
 
 معانی مختلفی که برای این دو واژه در فرهنگ لغت انگلیسی یه انگلیسی آکسفورد ذکر شده به همراه چندین مثال برای درک بهتر آن به صورت زیر می باشد:

Tire: / tʌɪə/

▶  verb
the ascent grew steeper and he began to tire: GET TIRED, weaken, grow weak, flag, droop.
the journey had tired him: FATIGUE, tire out, exhaust, wear out, drain, weary, wash out, overtire, enervate; informal knock out, take it out of, do in, fag out, wear to a frazzle; Brit. informal knacker.
they tired of his difficult behaviour: WEARY, get tired, get sick, get bored; informal get fed up, have had something up to here.

Tired: / tʌɪəd/

▶  adjective
in need of sleep or rest; weary.
(of a thing) no longer fresh or in good condition.
▶boring or uninteresting because overfamiliar: tired clichés.
▶(tired of) bored or impatient with

Source: Oxford


واژه معنی نقش دستوری و گرامری
Tire خسته کردن ، خسته ، از پا درامدن ، فرسودن ، لاستیک چرخ ، لاستیک زدن به، تایر فعل و اسم
Tired خسته ، سیر ، بیزار ، باخستگى صفت
Tiring خسته ، مانده ، بیزار ، کسل صفت
Tiredly با حالت خستگی، با حالت بیحالی و کسل قید
Untired سرحال ، بدون خستگی صفت (دارای معنی متضاد با صفت اصلی)
Tyre همان tire می باشد که در زبان انگلیسی بریتانیایی کاربرد دارد و معنی لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، و یا همان تایر می باشد اسم

 

واژه “Tired” و “Tire” با ترکیب با عبارات، حروف اضافه، و واژه های دیگر اصطلاحاتی را تشکیل می دهد که در برخی مواقع معانی کاملا متفاوتی از آنها استنباط می شود. در اینجا لیستی از این اصطلاحات (Expressions)، و هم آیی ها (Collocations)ی مربوط به این دو واژه را که جزو لغات کاربردی زبان انگلیسی می باشند تقدیم شما می کنم که امیدوارم مفید واقع شود:

لیستی از عباراتی که با واژه “Tire” ترکیب می شوند:

Tire خسته کردن ، خسته ، از پا درامدن ، فرسودن ، لاستیک چرخ ، لاستیک زدن به، تایر
burn tires تایر را روی آتش گذاشتن، لاستیک را آتش زدن
flat tire پنچر، این عبارت ظاهرا به معنی لاستیک صاف است و با توجه به اینکه لاستیک و تایر در هنگام باد داشتن بصورت خمیده می باشد و نه به صورت تخت و صاف، به همین دلیل به معنی نداشتن باد و یا اصطلاحا پنچری می باشد – فوران و انفجار چاه نفت،
snow tire لاستیک و تایر زمستانی و مخصوص برف، تایر دارای برجستگی و فرورفتگی که باعث افزایش کشش می شود و برای شرایط آب و هوایی زمستانی مناسب است.
spare tire تایر یدکی یا لاستیک زاپاس، تایر اضافی که می تواند برای یک لاستیک پنچر استفاده شود – همچنین اسلنگی است که اصطلاحا معنی حلقه گوشتی و پرچرب اطراف دور کمر را در گویش های عامیانه دارد
tire out خسته و کوفته شدن، خسته کردن
tire shoe کفش لاستیکی و یا چکمه ای درون خودرو که مانع از رانندگی اتومبیل می شود
balloon tire تایر بزرگ حاوی هوای کم فشار
tiring house / tiring room محل تعویض لباس هنرپیشه درتئاتر

 

لیستی از عباراتی که با واژه “Tired” ترکیب می شوند:

Tired خسته ، سیر ، بیزار ، باخستگى
dead tired خیلی خسته و کوفته، بسیار خسته  و خواب آلود، کسی که از خستگی دارد می میرد
dog-tired اصطلاح برای بیان خستگی بیش از حد، مانند سگ خسته
dreadfully tired بسیار خسته و کوفته
getting tired خسته شدن، به حالت خستگی و بیزاری رسیدن
got tired خسته شدن، به حالت خستگی رسیدن
sick and tired مریض و خسته، خسته و کلافه شدن
sick and tired of خسته و کلافه شدن از دست چیزی یا کسی
was sick and tired of مریض و خسته شدن، خشمگین، خسته، و کلافه شدن از دست چیزی یا کسی، خستگی و تنفر از چیزی، خستگی ناراحت کننده از چیزی یا کسی
was tired of living از زندگی خسته شدن، شادی خود را برای زندگی از دست دادن، از دست دادن اراده زندگی

مطلب پیشنهادی : اشتباه رایج در استفاده از Tie

  • موسسه روژین ایلیا آموزش زبان